کتاب از ناصره تا اورشلیم

رسانه در آن زمان معبد بود.رسانه قوی مردمی.مثال یک قاب تلویزیون زنده که مردم مینشستند و  سخنرانی و تورات و اینها را برایشان میخواندند.رسانه قویتر فریسیان صدوقیان داشتند.افراد در بین مردم.و از دهن بینی مردم با خبر بودند.زیرا  خط فکری آنها جریان داشت.خط فکری خطرناک دهن بینی دهان به دهان گشتن.خود یک پا رسانه بود.پس این رسانه معبد برایشان مهم بود زیرا بیرون راندن از آن را بی عزتی و بی آبرویی نزد مردم میدانستند.خیلی تکنیکی چیده بودند این مسئله را.کاملن خط ریای فریسی و صدوقی عمل میشد. ریا از اعتبار نزد مردم.اعتبار اصلی نزد خداست.چند نفر به آنها سلام میکند کجای صف وامیستن.کجای مجالس هستند.حالا یک محافل بزنو برقصم داشتن.که مهم بود.حتی دعوت شوند ببینند.تماشاگر باشند.سربازانم که  در سرکه ترش نگهداشته شده بودن.که فشارشون میفتاد فکر میکردن مست شراب شدن.عقلشون زائل تر میشد.زیرا سرکه ترش فشار پایینو  تعقل کافی.

یک سمت وحشت آفرینی.محل جمجمه.جلجتا.گلگتا.

زندان.شکنجه.سربازان رومی .که در امپراطوری یهودیت بودن اما با واسطه رومیت.زیرا رومیان در آن سرزمین قدرت گرفته بودن. و دست آنها بود اما زدو بند زیر زمینی داشتند.پاسکاری داشتند.زیر خط آنها علمای راهبان بی عمل بودن اساتید نقشه تئوری.خط فکری مردم دستشان بود.جاسوسان گماشته بودن که از عیسی چیزی یابند و حرفی که او را گرفتار کنند.

کتاب از ناصره تا اورشلیم

در یکشنبه نخل عیسی به حواریون گفت الاغی بی صاحب و طبق شرایط در اطراف بگردید مطمئن شوید بی صاحب و شرایطی که گفتم را داشته باشد.از همه لحاظ برسی کنید و خب الاغ  نمادی مثال صلح هست.و مردم جمع شدن و استقبال.البته زمانبندی روشن بود.همچنان که برکت نان و جمعیت.و آن ماهی ها.

اصلان سرزمین آن زمان که عیسی ناصری در آن میزیست عجیب بود از تمامیه ملیت ها در آن جمع شده بودند.خود منظر تعجب انگیزی از آنچه برایشان بهشت بهتری میبود در زمین البته.اصطلاحن.که چرا وضعیت آن زمان اینقدر اینجوری بوده که آنجا با آن شرایط سختگیری ها.که  در حرفی گفتند فریسیان صدوقیان سنگ برداشتند تا سنگسارش کنند. که نتوانستند.زیرا میگفتند تو را برای کارهایت کاری نداریم برای اینکه میگویی خدا هستی. و پسر خدا چون دو بعد را یک میدانستند.اما حالا برایشان باز هم تفسیر سه میلیون صفحه ای نوشته میشد باز هم کفر میدانستند.حالا در مزامیر خوانده بودند.کتب قبلی.ولی بستگی داشت.منافعی عمل میکردن زنجیره اشرافیت روی فقر مانور میرود.برای همین ظاهرن مردم میگفتند باراباس را آزاد کنید او را مصلوب کنید باراباس یک قاتل بود.اما رذالت بینا بینی زنجیره رذالت از بین مردم.که جای تفکر چشم هم چشمی  دهن بینی.اشرافیت آنها را دیده بودند با آن ملیت های گوناگون.خواست تفکر آنها در طبقات جریان داشت.

کتاب از ناصره تا اورشلیم

و عیسی میگفت ما از آنچه دیدیم و  شنیدیم با شما سخن میگوییم ولی شما باور نمیکنید و کتب همین را تصدیق میکنند که اشعیا گفت درباره اش چه کسی حرف باور میکند و خوار شمردیم.متن طولانی دارد نسبتان.پس چند تاکتیک رذالت را بکار بسته بودن.تکنیک اول که بگند از جلیل  پیامبری بیرون نمی آید.((پیامبر)).یا از ناصره چیز خوبی در نمیاید.زیرا اشرافیت بسیار طبقاتی نگاه میکرد به امور.و این شکستن نگاه طبقاتی روشن بذر عیسی مسیح در روشنگری بود. زیرا گفت کسی از همه بزرگترست که خادم و شستن پای حواریون.تا میتوانست با ابلیس مبارزه میکرد زیرا غرور تکبر بیجا نخوت را ابزار شیطانی میدانست که از آن آفت مادی گرایی صرف زمین و قدرت جنگ  و سیلی زدنها و شکنجه های وحشتناک بیرون می آید و زیرا این یعنی حمله به بی  گناهان حمله به غارت.و بخشیدن را بسیار نیکو شمرد در بالای تصلیب گفت پدر اینها را ببخش زیرا نمیدانند که جا خوردند.زیرا انقدر شکنجه اش کرده بودند.و میخ و تاج خار که بی حرمتی در دستگیری و تف انداختن.و بگو چه کسی تو را میزند.اگر راست میگویی.عاشق چشم بندی بودن.فکر میکردن خرگوش در بیاورد یا کاری غیر مکانیزم طبیعی جهان.یعنی شعبده که بالای صلیب میگفتند خودت را برهان.چون مکانیزم جهان خواست زنجیره هست.هر کاری ممکن هست در اراده خدا. ولی در زمانبندی های خدا.هر کاری زمانی و هر مسئله ای حکمتی دارد همانگونه که در فصل های بعدی درباره رستاخیز او گفته میشود.و مکانیزم و امورات بگو چه کسی میزند و از صلیب بیا پایین یا الیاس بیاید نجات بدهد حتمان الیاس را میخواند.همان که هرود فهمید کودکان زیر دوسال عاشق اونجور فهمیدن ها بودن.

کتاب از ناصره تا اورشلیم

و یوسف  در خواب دید که به او گفته شد عیسی و  مریم را بردارد و به مصر برود.چون هرود فهمیده بود که از برای همین کودکان زیر دو سال را میکشت.زیرا آنچه گفته شد به کامل رسید که  در ناصریه ساکن خواهد شد.یا ساکن. در ناصری خوانده میشود.به ناصری خوانده میشود .عیسی ناصری.و یوسف در ناصره از دنیا رفت.

مسیح دوازده حواری داشت.که حواریون مسیح نامیده میشوند.مسیح بیشتر موعظه های خود را  با مثال بیان میکرد و  سعی میکرد یا زمانبندی آن یا در همان موارد بدون مثال با حواریون مسئله را بدون مثال بیان کند.مثلان مثال از جام و خون و بدن من مثالی بود که حواریون به علت درک آن گفتند این چه مثالی بود رفتند.و باز برگشتند.زیرا دیگر کم کم مثال های مسیح برایشان باز میشد طبق زمانبندی آن.یا میفهمیدند.برایشان داشت درست و صحیح آن روشن میشد.و ایمانشان قوی قویتر میشد.همچنان که در آن زمانه با آن وضعیت خود شجاعت بسیاری میخواست که البته برای تمام تاریخ بود حرفها و مثالهایش.اما زمانه او زمانه فریسیان و صدوقیان بود.زمانه امپراطوری رم بر یهودیه.جایی که معبد شده بود محل صرافان خرید و فروش گاو و گوسفندو کبوتر.

در کنار چاهی که زن سامری از آن آب میکشید به او چیزهایی در بعد اینکه ایمان بیاورد گفت و زن گفت مسیح بیاید همه را خواهد گفت و گفت من همانم.

یک توهم عجیبی بود مثلان هرود میگفت نکند یحیی هست زنده شده که سرش را بریدم.میگفتند الیاس یا یک نبی هست که از گذشته آمده.چون الیاس میگفتند.و ارمیا یا... پطرس گفت تو مسیح هستی چون عیسی ازش سوال کرد بنظر تو من کیستم؟

حتی صدوقیان و فریسیان به او در آنجاهایی که مخالفت او را با کارهایشان میدید میگفتند چه کسی بتو قدرت اجازه این کارها را داده.کاملان تکلیف روشن میکردن.حتی به آنها گفت سرخ شدن نشانه آسمان را.زیرا اگر دست آنها بود نشانه در آسمان را هم میگفتند نشان ندهد زیرا معنی آسمان را در تعبیر میدانستند اما زمانبندی آن را نه.حتی تعبیر به رای.میخواستند بگند به کمک  غول شیاطین بزرگ شیاطین این کار را میکندو بگند خرافاتو این حرفها.برای تمام تاریخ.گفت چگونه شیطان شیاطین را میتواند بیرون کند .و گفت هر که به روح کفر گوید نه در این جهان و نه در ملکوت بخشیده نمیشود.زیرا میگفتند روح شیطانی دارد.

کتاب از ناصره تا اورشلیم

و عیسی مسیح در بیت اللحم  .بدنیا آمد.و روح القدس در رحم مریم مقدس او را قرار داد.و طبق انجیل یوحنا از ازل کلمه بود.کلمه با خدا بود.اول نخست زاده هست.البته مفسرین در اینکه عیسی مسیح از ازل فرشته بوده.یا انسان تفاهم نظر ندارند.زیرا اگر انسان بوده.دیگر به شکل انسان شد و در زمین آمد کمی سخت معنا میشود یا پیوسته در روح القدس بود.که پیوسته در رود اردن در او قرار گرفت.موقع تمعید یحیی و عیسی که یحیی او را غسل تمعید داد و قبل گفت او می آید و با روح القدس تمعید میدهد دیگر فیض همیشگی که در او خواهد قرار گرفت در بعد انسانی.مسیح.از برای همین خداوند رکن اول تثلیت و پسر و روح القدس که موسی گفت خدایا من میخواهم تو را ببینم خدا به او گفت اگر مرا ببینی میمیری.اما در بعد انسان در بالای کوه عیسی مسیح همراه با  حواری الیاس و موسی را دید و موسی  بسیار وحشت کرد.البته این وحشت بعدی بود که اگر مستقیم میخواست ببیند میمرد در بعد انسانی دید.پس انسان شد و در بین ما زندگی کرد.اما اینکه نخست زاده هست از ازل کلمه بود.در کتاب پیدایش که روح خدا سطح آبها را فرا گرفت.ازل.بعد خلقت آدم و حوا.اگر در بعد انسانی مسیح را نگاه کنیم بعد انسانی یعنی محدودیت.بعد خدایی آن.پیوسته در روح یعنی  هر امری ممکن هست.زیرا برای خداوند محالی وجود ندارد.اما بعد در زمین آن به شکل انسان شد.و درد کشید.و این انسان شدن را در بین انسان ها از درد آنها رنج آنها همدردی کرد.چون به شکل انسان شد.برای همین هم در تصلیب و هم در باغ جتسیمانی با خدا حرف زد.زیرا پیوسته با روح بود.و ای پدر روح خود را به دستان تو میسپارم.تا در ملکوت الهی پادشاهی خدا و جلال خدا که بی زوال هست.پدر و پسر.معنای در رحم قرار گرفت.یعنی به حسب خیال خلق فرزند یوسف نجار بود.اما روح القدس بود که این  پیوستگی را تا رود اردن و قرار گرفتن پیوستگی کامل.برای همین یحیی تعمید دهنده گفت من با آب تمعید میدهم.با فیض  از زنجیره ای که او بیاید مستقیم با روح تمعید میدهد.و لایق بستن  بند نعلین او نیستم.زیرا میگفتند یحیی حتی یک معجزه نداشته اما هر چه در مورد این مرد گفته درست بوده.فیض وحی از امور.برای همین مثال اسحاق به یحیی هم نبی میگویند.زیرا وحی در امور درست در اینکه کسی را تایید کرد که  دسیسه بزرگ انکار در فصل های بعد گفته خواهد شد.و کار بزرگی و رسالت بزرگی داشت.