تلاشهای بسیاری در اسپانیا و پس از آن در پرتقال مبذول شد، تا یهودیان از یهودیت خویش بازگردند که نسبتا موفق هم بود، اما یهودیانی که در شبه جزیره ایبری به آیین مسیحیت در نیامدند، در سال 1492م از اسپانیا و در سال 1497م از پرتغال طرد شدند.
اما در آلمان و ایتالیا، یهود در «گیتو» محاصره شدند تا جلوی ارتباط ایشان با مسیحیان گرفته شود، هم چنین از انجام بسیاری از فعالیتها و کارها منع گردیدند.
علی رغم خصومت و دشمنی رو به افزایش مسیحیان اروپا نسبت به یهودیان ـ که آنها را دشمن حضرت مسیح و خطری مهلک بر جان و روح مسیحیت و مسیحیان تلقی می کردند ـ این دوره شاهد رشد یهودیت مسیحی و مسیحیت یهودی بود. فلاسفه و اندیشمندان جهان مسیحیت به اندیشه ها و افکار یهودیت توجه نشان دادند و یهودیان به آیین مسیحیت درآمده، نقش مهمی در حیات مذهبی، فرهنگی و اجتماعی اروپای مسیحی ایفا نمودند.
به نظر می رسد، نقش مهم در رشد و تحول یهودیت مسیحی و مسیحیت یهودی، به یهودیان مسیحی شده در اسپانیا طی سالهای 1492-1391م. و در پرتغال به سال 1497م. باز می گردد؛ چون این یهودیان دارای پیروان و یارانی بودند که تخمین زده می شود، تعداد آنها به هزاران نفر می رسید که «مسیحیان جدید» نامیده می شدند. تاثیر مسیحیت در میان این مسیحیان جدید که با تهدیدات مادی یا اجتماعی یا اقتصادی به آیین مسیحیت درآمده بودند، به عنوان یهودیان مسیحی متفاوت بود.
برخی در ظاهر مسیحی بودند، اما در درون خویش یهودی بودند، مانند «یهودیان مارانو». برخی دیگر اندکی مسیحی شده بودند، به عبارت دیگر برخی از اعتقادات و آداب و رسوم مسیحیت را پذیرفته بودند و مابقی به ایجاد «هماهنگی» میان اعتقادات و آداب و رسوم مسیحیت و اعتقادات یهودیت که اعتقادات اصلی ایشان به شمار می آمد، روی آورده بودند.
به دلیل دادگاههای تفتیش عقاید که در شبه جزیره ایبری تشکیل شده بود و آزار و اذیت یهود، آنها مجبور بودند به ایالات و شهرهای امپراتوری عثمانی و برخی از شهرهای ایتالیا و بعضی از کشورهای مسیحی روی آورند و خود را مسیحیان جدیدی معرفی کنند که از ظلم و ستم اسپانیائیها فرار کرده اند.
پیروزی مسیحیت پولسی، در قرن سوم و چهارم میلادی منجر به دمیده شدن روح جدیدی شد که خود پولس هم انتظار آن را نداشت. کلیسا خود را اسراییل جدید به شمار آورد و جای ملت برگزیده خداوند (یهود) را اشغال نمود، این در حالی است که تا قبل از آن کلیسا جزیی از اسراییل بود و از آداب و رسوم یهودیت تبعیت می کرد. اما از آن زمان کلیسای تمام ملل شد و فلسفه و تمدن خویش را به هلنی ها هم منتقل کرد.
کلیسا سقوط اورشلیم و فروپاشی دولت یهود را مجازات خداوند به شمار آورد؛ چون آنها مسیح را به صلیب کشیدند. از جهت دیگر عدم ایمان یهود و خیانت ایشان باعث شد تا آنها گناهی جمعی و گروهی را بر دوش حمل نمایند و موضع لعن و نفرین همیشگی خداوند باشند و کلیسا تمام برکتها و الطافی را که قبل از آن به ملت اسراییل می رسید، به خود منتسب کرد.با پایان یافتن قرن یازدهم، تجمعات یهودی در اروپا از بین رفتند و یهودیان به گناه ضربات وارد شده به پیکره مسیحیت مورد سرزنش قرار گرفتند، هم چنین آنها متهم به مصایب اجتماعی شدند و مسئولیت تمام مشکلات بر گردن آنها انداخته شد و در نهایت متهم به نوشیدن خون مسیحیان در عید فصح شدند. تمام موارد یاد شده منجر به طرد یهود از بریتانیا در سال 1290م؛ سوزاندن تلمود در پاریس در نیمه قرن سیزدهم و طرد ایشان از فرانسه در پایان قرن چهاردهم شد.
پولس، شخصیتى که بعدها بزرگ ترین رسول مسیحیت نام گرفت، چند سال پس از میلاد مسیح، در شهر «طرسوس» در خانواده اى یهودى متولد شد.[54] درجوانى، چند سال در بیت المقدس سکنى گزید و به تحصیل کتاب مقدس و فراگیرى اعتقادات یهود، نزد «غمالائیل» (گامالائیل)، که برجسته ترین عالم یهودى بود، پرداخت و بدین ترتیب در شهر طرسوس از فرهنگ یونانى بهره برد و در بیت المقدس، فرهنگ یهودى را کسب کرد و از این دو فرهنگ در شکل دادن به عقاید خود بسیار استفاده کرد
پولس حوارى را غالباً دومین مؤسس مسیحیت لقب داده اند. مسلماً او در این راه جهاد بسیار کرد و فرقه ى طرف داران اصول و شرایع موسوى را مغلوب ساخت. ولى اهمیت او بیشتر از این جهت است که وى اصول لاهوت و مبادى الوهى خاصى به وجود آورد که سبب شد نصرانیت عالم گیر شود. از این جهت، پولس بزرگ ترین خدمت را در تحوّل غربى انجام داده است.او صریحاً اعلام کرد که دیگر عمل «ختان»[67] وجوب ندارد، و هم چنین رعایت حلال و حرام در طعام و شراب ضرورى نیست و افراد بشر را نباید به نجس و طاهر تقسیم کرد
اما پولس به روشنی بیان کرد که
مسیح، همان خدای پسر است که لباس جسم را پوشید: « لکن خود را خالی کرده صورت غلام را پذیرفت و در شباهت مردمان شد وچون در شکل انسان یافت شد...»(فیلیپیان 2 : 7 ـ8 ) گرچه مسئلۀ تجسم در ابتدای انجیل یوحنا نیز آمده است (یوحنا 1 :14) اما همانطور که می دانیدرسالههای پولس بر تمام کتب و رسالههای عهد جدید مقدم بوده و جلوتر از تمام آنها نوشته شده است و عموم رسالهها و کتب عهد جدید متأثر از پولس بودهاند
اعتقاد پولس در مورد اطاعت بی قید و شرط از حاکمان پولس برای جلب نظر حاکمان، اطاعت از ایشان را لازم میشمرد و بدینوسیله راه را برای بسط و گسترش افکار و عقاید خویش باز کرد:
« هر شخصی مطیع قدرتهای برتربشود زیرا که قدرتی جز از خدا نیست و آنهایی که هست از جانب خدا مرتب شده است حتی هرکه با قدرت مقاومت نماید مقاومت با ترتیب خدا نموده باشد ... زیرا خادم خداست برای توبه نیکویی ، لکن هرگاه بدی کنی بترس چونکه شمشیر راعبث بر نمیدارد زیرا او خادم خداست و با غضب انتقام از بدکاران میکشد لهذا لازم است که مطیع او شوی » (رومیان 13 :1 ـ5 ) البته صدور این کلام از پولس چندان عجیب نیست زیرا او هرگز با عیسی نبوده و از شیوه و سنت عیسوی اطلاع نداشت.در انجیل لوقا میخوانیم: « در همان روز چند نفر از فریسیان آمده به وی گفتند دور شو و از اینجا برو زیرا که هیرودیس میخواهد تو را به قتل برساند» آنچنانکه از نامۀ پولس برمیآید باید مسیح سر تعظیم را فرود میآورد و میگفت: به آن پادشاه بگویید که من مطیع امر او هستم و در هیچ چیز جز به خواستۀ او عمل نمیکنم زیرا او خادم خداست و از سوی خداست که به حکومت و قدرت رسیده است. اما جالب است که عکسالعمل مسیح را بدانید: «ایشان را گفت: بروید و به آن روباه بگویید: اینک امروز و فردا دیوها را بیرون میکنم و مریضان را صحت میبخشم ودر روز سوم کامل خواهم شد لیکن میباید امروز و فردا راه روم » (لوقا 13 :31 ـ33 )
«پولس با ابداع این نظریه برآن است که درحالی که غضب الهی به دلیل گناه برتمام بشر سایه گسترانده بود و همه آدمیان در زیر سلطة گناه زندگی می کردند ، خورشید رحمت و مهربانی خداوند راه دیگری برای بشر روشن کرد و به انسان زندانی در زیر سلطة گناه ، رهایی ارزانی داشت و در پرتو این همه مهربانی و لطف برای مسئله گناه راه حلی فراهم آمد و این راه حل همان است که پولس از آن به «فیض و لطف رایگان الهی تعبیر می کند
اما با مراجعه به کتاب مقدس در مییابیم که نویسندۀ کتاب اعمال رسولان کسی نیست جز لوقا شاگرد خود پولس که به دست او مسیحی شده بود.
پس از آن، پولس به عنوان معلمی مسیحی به دمشق بازگشت و در دمشق و انتاکیه رهبر و پیشوایی مسیحی شد. سه سال بعد، پولس برای دو هفته از اورشلیم دیدن کرد، پس از آن بود که مسافرتهای تبلیغی ـ تبشیری اش آغاز شد و جمعیتها و گروههایی در قبرس و شهرهای آسیای صغیر و مقدونیه و شهرهای یونان مانند آتن، کورنتوس، آفیسس و ایونیا تشکیل داد.
اما یهودیان مسیحی، یهودیان مخلص و وفادار باقی ماندند و پولس را خائن و دشمن به شمار آوردند و یهودیت مسیحی تا سال 70 میلادی بیشتر کلیسا را تشکیل و به خود اختصاص دادند.
«اعمال رسل» (اعمال پیامبران) اشاره ای دائمی به دشمنان پولس و درگیریهایی که با او داشتند، دارد. مبارزه ای که هر جا می رفت به دنبال او بود، در غلاطیه، کورنتوس، کولوسی، روم و در انتاکیه. در این درگیریها برتری همیشه با یهودیان مسیحی بود، امّا با سقوط اورشلیم در سال 70 میلادی، یکباره جایگاهها عوض شد، یهودیان در امپراتوری به افراد طرد شده ای تبدیل شدند و مسیحیان زمزمه های جدایی از ایشان را سر دادند و برهلنی ها استیلا یافتند. اینگونه بود که مسیحیت در ابعاد اجتماعی و سیاسی از یهودیت جدا شد تا به «ملت سوم» معروف شود و پولس پس از مرگش به پیروزی دست یافت تا پس از یسوع، دومین بنیانگذار مسیحیت به شمار آورده شود.