حضرت محمد رسول الله (ص)

از وقایع مهم پیش از ازدواج پیامبر «ص»، شرکت در پیمانی بنام «حلف الفضول» اسـت که در آن جمعی از مکیان تعهد کردند از هر مظلومی حمایت کنند و حق وی را بستانند پیمانی که پیامبر (ص) بعد ها نیز آنرا می‌ستود و می‌فرمود اگر بار دیگر وی را بـه چنان پیمانی باز خوانند، بـه آن می‌پیوندد.

شهرت محمد «ص» بـه راستگویی و درستکاری چنان زبانزد همگان شده بود که «امین» لقب گرفت و همین صداقت و درستی توجه خدیجه دختر خویلد را جلب کرد و وی را با سرمایه خویش برای تجارت بـه شام فرستاد؛ سپس چنان شیفته درستکاری «محمد امین‌« شد که خود برای ازدواج با وی گام پیش نهاد، در حالی که بنابر معروف، دست‌کم 15 سالی از او بزرگتر بود.

در مجلس دارای ادب، سکوتش دارای حکمت و حیای آن حضرت قابل تـو صیف نیست زهد پیامبر با احدی قابل مقایسه نمی باشد، فقیر و غنی در منظر آن حضرت هیچ تفاوتی باهم ندارند جز بـه تقوای الهی، همیشه حق بر زبانش جاری، لبخند بر لب، و فروتن‌ترین مردم بود، آنقدر مهربان و نازک دل بود کـه همه ی مردم مشتاق زیارت آن حضرت بودند.

در حیطه اخلاق گرامی آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرق و تفاوتی میان کافر و مسلمان، دوست و دشمن و خویش و بیگانه وجود نداشت و آن ابر رحمت بر دشت و چمن به طور یکنواخت می بارید. یهود بغض شدید با آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) داشت و تک تک وقایع تا زمان وقوع غزوه خیبر شاهد بر این امراست . مثلا یک بار یکی از یهود در بازار اظهار داشت«سوگند به آن ذاتی که موسی را بر تمام پیامبران برتری داده است» یکی از پرورش یافته گان مکتب نور و پروانه شمع نبوت آن را شنید و نتوانست آن را تحمل کند . از وی پرسید: آیا بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز برتری داشت؟ او گفت آری: صحابی از شدت خشم سیلی محکم به سوی او روانه کرد. از آن جا که دشمن نیز به عدل و اخلاق منجی بشریت اعتماد داشت آن یهودی مستقیما به محضر ایشان رفت و از آن صحابی شکایت کرد. آن حضرت بر صحابی خشم گرفت و او را مورد سرزنش قرار داد (۳)
۲. ۲. پسر یکی از یهودیان بیمار شد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عیادت وی رفت و او را به اسلام دعوت نمود او به سوی پدرش نگاه کرد گویا هدفش جلب موافقت پدر بود. پدرش گفت: آنچه ایشان به شما می گویند بپذیر چنانچه او مشرّف به اسلام شد و با ایمان از دنیا رفت

حضرت محمد رسول الله (ص)

وقتی قریش از پیمان پیامبر با مردم یثرب و پشتیبانی آنان از محمد(ص) مطلع شدند، پیمان‌های قبیله‌ای را نادیده گرفتند و برای کشتن پیامبر(ص) توطئه کردند؛ اما کشتن او کار آسانی نبود؛ زیرا بنی‌هاشم در پی خونخواهی برمی‌آمدند. قریشیان برای یافتن راهی مناسب، نشستی در دارالندوه ترتیب دادند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که از هر قبیله‌ای جوانی آماده شود تا دسته‌جمعی بر سر محمد(ص) بریزند و همه با هم او را بکشند. در این صورت، کشنده او یک تن نخواهد بود و بنی‌هاشم نمی‌توانند به خونخواهی وی برخیزند؛ زیرا جنگ با همه تیره‌ها برای آنان مقدور نیست و ناچار به گرفتن خون‌بها راضی خواهند شد. در شب اجرای توطئه قریش، پیامبر به فرمان خدا از مکه خارج شد و علی(ع) در بستر او خوابید (لیلة المبیت)، پیامبر با ابوبکر بن ابی‌قحافه عازم یثرب شد و سه روز در غاری نزدیک مکه که غار ثور نام داشت، توقف کرد تا کسانی که آن دو را تعقیب می‌کردند، ناامید شدند. پیامبر سپس از بیراهه به یثرب رفت

هنوز ۱۵ روز از اقامت پیامبر(ص) در مکه نگذشته بود که برخی از طوایف پرشمار و مسلمان ناشده جزیرة العرب بر ضد آن حضرت متحد شدند. پیامبر(ص) با لشکری انبوه از مسلمانان از مکه بیرون آمد و چون به جانی به نام حُنَین رسید، دشمنان که در دره‌های اطراف کمین کرده بودند، به تیراندازی پرداختند. شدت تیرباران چنان بود که سپاه اسلام روی به عقب نهاد، گروهی اندک بر جای ماندند، ولی سرانجام گریختگان نیز بازگشتند و بر سپاه دشمن هجوم بردند و ایشان را شکست دادند

پیامبر(ص) قبل از بعثت، ۴۰ سال در میان مردم زندگی کرده بود. زندگی او خالی از دورویی و صفات زشت و حالات ناپسند بود. او نزد دیگران فردی صادق و امین به حساب می‌آمد. پیامبر بعدها وقتی رسالت خود را ابلاغ می‌کرد،‌ مشرکان شخص او را تکذیب نمی‌کردند بلکه آیات را منکر می‌شدند. این مطلب در قرآن هم آمده است: «آنان تو را به دروغ‌گویی متهم نمی‌کنند بلکه [این] ستمگران آیات الاهی را انکار می‌کنند

مشرکان قریش برای آزار و اذیت پیامبر دست به چه کارهایی می زدند؟ مرحوم علی دوانی در این رابطه می گوید: قریش از سرزنش و آزار و تهدید و تحقیر پیغمبر خوددارى نداشتند، و این را آخرین کارى مى‏ دانستند که از آن راه کینه و رشک خود را نسبت به آن حضرت فرو نشانند، بدین گونه از وى در دشنام به خدایانشان انتقام بگیرند. گاهى او را دیوانه مى ‏خواندند، و زمانى خاک و خاشاک به سر و رویش مى ‏ریختند. یک روز ساحر و جادوگرش مى ‏دانستند و روز دیگر دروغگو و شاعر و داستان سرا مى ‏پنداشتند.

همسایه یهودی حضرت هر روز با خاکستر از آن حضرت استقبال می ‌‌کرد و ایشان بدون هیچ واکنشی، پس از تکان دادن لباس ‌ها و مرتب کردن وضع ظاهری اش به راه خود ادامه می‌‌ داد، و روز بعد، با آنکه می ‌‌دانست همان برنامه تکرار می‌ گردد، تغییر مسیر نمی ‌‌داد. یک روز از آنجا می‌‌ گذشت، با کمال تعجب از خاکستر خبری نشد. حضرت با لبخند بزرگوارانه ‌‌ای گفت: رفیق ما امروز به سراغ ما نیامد! گفتند: بیمار است. فرمود: باید به عیادتش برویم. بیمار یهودی، وقتی پیامبر اسلام صلی الله و علیه وآله را بالای سرش تماشا نمود، در چهره آن حضرت صمیمیت و محبت صادقانه‌‌ ای احساس کرد که گویی سالها است با وی سابقه دوستی و آشنایی دارد و تمام کینه‌‌ های مرد یهودی نسبت به حضرت به مهر و صفا تبدیل گردید.

قرآن کریم اعلام می‌دارد با آن‌که یهود قبل از بعثت پیامبر اسلام(ص)، در انتظار ظهورش بودند، و با آن‌که نشانه‌های وی را موافق با آنچه در تورات آمده بود یافتند، ولی بعد از رسالت آن‌حضرت، به دلایلی به مخالفت با وی پرداخته و از ایمان آوردن به رسالتش سر باز زدند. قرآن انگیزه‌های این مخالفت را چنین بیان می‌‌فرماید:
1. حسادت: از آن‌جا که یهود دیدند رسالت پیامبر اسلام(ص) موافق با خواسته‌‌های آنها نیست، حسادت ورزیده و به مخالفت پرداختند.
2. منافع مادی: منافع مادی یکی دیگر از انگیزه‌های مخالفت یهود با پذیرش حق بود.
3. پیروی از هوای نفس.
4. حجاب: به دلیل عناد و لجاجتی که در یهود وجود داشت، دل‌های‌شان را حجاب فرا گرفته و نمی‌‌توانستند حق را ببینند و از آن پیروی نمایند.

پیامبر اعظم (ص ) نمونه سخاوت و انفاق بود. هیچ نیازمندى را رد نمى کرد و اگر چیزى نداشت با سخن لطیف و خوش ، دل او را شاد مى نمود. هیچ گاه از او چیزى درخواست نشد که حـضـرت در جـواب بـه آن ((نـه )) بـگوید. اگـر مـشـغـول نـمـاز بـود و کسى پهلوى او مى نشست نماز خود را کوتاه مى کرد و به سوى او برمى گشت که آیا حاجتى دارى

سیره حضرت مبارزه با روحیه اشرافى گرى و رفاه طلبى بود.

یـکـى از مـهـمـتـریـن رفتارهاى پیامبر اکرم (ص ) ساده زیستى آن وجود بزرگوار و مبارک بود. در روایت است که هرگز از نان گندم سیر نشد. چون بردگان غذا مى خورد و همانند آنـهـا مـى نـشـسـت بـر روى خـاک غـذا مـى خـورد و از هـمـه گـونـه غـذا تناول مى کرد.


آهنگ یا رسول الله از حسام لرنژاد/و من/ نمیدانم چرا فلان شخص آشنا گفت هندوستانآیا شهاب سنگی عظیم ۲ ماه دیگر زمین را نابود می‌کند؟

حضرت محمد (ص) زندگینامه

ولید از بزرگان عرب بود و بسیاری از مشکلات به دست او حل می شد. گروهی از قریش برای حل مشکل نفوذ اسلام در تمام خانه ها به سوی او رفتند و جریان را گفتند و قضاوت او را درباره ی قرآن محمد خواستند و گفتند: آیا قرآن محمد، سحر و ادوست یا کهانت یا خطابه و سخنرانی هایی است که او ساخته است. ولید مهلت خواست و خود در حجر اسماعیل نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفت و گفت: پاره ای از اشعارت را بخوان. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود آنچه می خوانم شعر نیست. کلام خداست که برای هدایت شما نازل شده است. بالاخره ولید تقاضای تلاوت کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله سیزده آیه از آغاز سوره فصلت را خواند هنگامی که به این آیه رسید «فان اعرضوا فقل انذرتکم صاعقة مثل صاعقة عاد وثمود» ولید سخت به خود لرزید و موهایش راست شد. با حالت بهت زده ای از جای خود برخاست و به منزلش رفت و چند روز بیرون نیامد به طوری که قریش او را مسخره می کردند که ولید از دین نیاکانش به در آمده و داخل دین محمد شده است


جاهلان آن گاه که از هر دری ناامید می شوند به طرح معماها و خواسته های عجیب و غریب روی می آورند. درست مثل آنچه درباره ی پیامبر صلی الله علیه و آله روی داد. آنان ناامید از هر جا در صدد برآمدند از پیامبر صلی الله علیه و آله خواسته هایی طلب کنند که در آوردن آن عاجز بماند و بطلان دینش ثابت شود.

آن ها روزی در کنار کعبه اجتماعی برقرار کردند و پیامبر صلی الله علیه و آله را دعوت نمودند. پیامبر صلی الله علیه و آله هم خود را به آنجا رساند. قریش از آنچه محمد صلی الله علیه و آله بر سرشان آورده بود شکوه کردند و گفتند: ما به این شرط ایمان می آوریم که:

1- سرزمین ما خشک است، از خدا بخواه آب هایی در این سرزمین جاری شود.

2- باید باغی در اختیار داشته باشی که از میوه های آن بهره مند شویم و در میان آن آب جاری باشد.

3- آسمان را قطعه قطعه بر سر ما فرو ریزی.

4- خدا و فرشتگان را حاضر کنی.

5- کاخی از طلا داشته باشی.

6- به سوی آسمان بروی و تا نامه ای که نبوتت را تصدیق کند از آسمان نیاوری، ایمان نمی آوریم

البته مسلم است که پیامبران در هر زمینه ای دست به اعجاز نمی زنند بلکه شرایطی لازم است که این درخواست ها فاقد آن ها است:

1- امور محال و غیر ممکن که امکان تحقق ندارد، از قلمرو قدرت بیرون است و هرگز مورد مشیت خدا قرار نمی گیرند.

2- هدف از درخواست اعجاز این است که به وسیله آن صدق گفتار پیامبر به دست آید و سند و دلیل بر ارتباط او با جهان فوق طبیعت باشد. هر گاه مورد درخواست مردم از پیامبری فاقد این خصیصه شود، دلیلی ندارد که پیامبر کاری را که مربوط به شئون او نیست انجام دهد. لذا چشمه ای که از زمین بجوشد، باغی از خرما، خانه ای از طلا، دلیلی بر ارتباط با غیب نخواهد بود.

3- منظور از درخواست معجزه، ایمان آوردن است و وقتی آن ها لجوج هستند، چنین درخواستی اجابت نمی شود

وقتی قریش نتوانستند یاران پیامبر صلی الله علیه و آله را از حبشه باز گردانند و دیدند که اسلام به خارج از حجاز هم نفوذ کرده با هم مشورت کردند تا راهی برای تسلیم شدن پیامبر و یارانش پیدا کنند. لذا قرار شد عهدنامه ای امضاء کنند که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و یاران و خاندانش را در محاصره قرار دهند. بدین ترتیب که احدی حق نداشته باشد با آنان رفت و آمد کند. قریش این عهد نامه را در صندوقچه ای درون کعبه گذاشتند.

از آن پس ناگزیر پیامبر صلی الله علیه و آله و یارانش در بیرون مکه در درّه ای بنام «شعب ابی طالب» به سر می بردند، و زندگی آنان در کمال سختی و ناراحتی می گذشت، و با وجود این هرچه دشمن به پیامبر پیشنهاد می داد که از دعوت خود دست بردارد تا او را آزاد کنند، او نمی پذیرفت و تسلیم آنان نمی شد. آن همه فشارها و سختی ها که بر او و امت او گذشت و حتی گرسنگی و محرومیت و خطر دشمنان، او را از پای در نیاورد. او همچنان به آینده انسانها و نجات ملت ها می اندیشید و به یاران خود نوید پیروزی می داد.

تا اینکه سه سال از این ماجرا گذشت و پیامبر از جانب خداوند آگاه شد که موریانه، عهدنامه قریش را خورده و جزء نام خدا از آن چیزی نمانده است. ابوطالب این مطلب را در جمع قریش اعلام کرد و آنان قول دادند که اگر گفتار پیامبر راست باشد، دست از محاصره بردارند. سپس به درون کعبه رفتند، دیدند که سخن پیامبر درست بوده و عهدنامه از بین رفته است. ناگزیر پیامبر و یارانش را آزاد کردند تا به مکه بازگردند.

اما طولی نکشید که دو حامی وفادار پیامبر صلی الله علیه و آله یعنی عمویش ابوطالب و همسرش خدیجه از دنیا رفتند و آزار قریش از سر گرفته شد و مسلمانان بار دیگر گرفتار آزار و شکنجه شدند.

عکاس-حسام الدین شفیعیان ================== ما چه می اندیشیم/زندگی برای بایگانی/ برایم بنویس از شب های سرد کویریهمه از تو حرف می زنند و گمان می کنند/تو تنها نمیشوی/ تو تنها نمیشوی تا من میتپد قلبمامام حسین علیه السلام در مسافرتی به درختی رسیدند کهقرآن کریم-سوره ی نور که بعضی مانند مارها بر شکم

حضرت محمد (ص) زندگینامه

به این ترتیب این اشراف در تلاش بودند با طرح شک در این که صراط واقعی معلوم نیست کدام است، پیامبر صلی الله علیه و آله را به پذیرش قرائت خود وادار سازند و آنان نیز به قرائت پیامبر صلی الله علیه و آله احترام بگذارند و به این ترتیب بذر شک در دل ها کاشته می شد اما پیامبر صلی الله علیه و آله همچنان بر یقین خود باقی ماند و قرائت خود را که از منشاء وحی گرفته بود، یگانه قرائت واقعی دانست و در دام آنان گرفتار نشد. اشراف حتی راضی شدند پیامبر صلی الله علیه و آله در ظاهر به خدایان آن ها احترام گذارد و استلام نماید و آنان خدای محمد را تایید کنند اما سوره ی کافرون در همین زمان نازل شد و آنان را ناکام گذاشت

مشرکان که از تاثیر روش های قبلی ناامید شده بودند، به ابزارهای روانی جدید روی آوردند آنان با تمسخر و استهزاء این بار تلاش کردند شخصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را منزوی سازند و نزد مردم عادی او را تحقیر کنند، شاید از تعداد پیروانش کاسته شود.

 ابولهب و ابوجهل، اسود بن عبد یغوث، ولید بن مغیره، عاص بن وائل، عقبة بن ابی معیط و ابو سفیان جزو این گروه هستند. ابولهب در تمام دوران بعثت از هیچ کوششی در راه مبارزه با پیامبر صلی الله علیه و آله کوتاهی نکرد. او و همسرش ام جمیل چنان در تمسخر و آزار پیامبر صلی الله علیه و آله پیشقدم شدند که نامشان در قرآن آمد. ام جمیل وقتی شنید آیاتی درباره ی او و همسرش نازل شده است اشعاری در هجو پیامبر صلی الله علیه و آله سرود

اسود بن عبد یغوث مسلمانان را مسخره می کرد و زمانی که آنان را می دید می گفت: پادشاهان روی زمین آمدند. وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله را می دید می پرسید: ای محمد امروز از آسمان با تو سخن گفته شده است؟ گفته اند او با وضع بدی مرد

عاص بن وائل نیز با ابتر خواندن پیامبر صلی الله علیه و آله او را مسخره می کرد، که آیات سوره ی کوثر در این باره نازل شد  حکم بن ابی العاص نیز به دنبال رسول خدا صلی الله علیه و آله می رفت و شکلک درمی آورد

پیامبر می فرمود: من در میان دو همسایه ی بد بودم ابولهب و عقبه. آن ها شکمبه ها را بر در خانه من می ریختند

انداختن شکمبه و رحم گوسفند بر سر رسول خدا صلی الله علیه و آله در حال سجده هم از کارهای قریش بود

 یک بار نیز خاک بر سر رسول خدا صلی الله علیه و آله ریختند، آن حضرت به خانه رفت و در آن جا یکی از دخترانش گریه کنان سر پدر را شست


مشرکان با واژه هایی چون «دروغگو» «جادوگر» «دیوانه » «جن زده » «شاعر» و... تلاش می کردند قداست پیامبر صلی الله علیه و آله را بشکنند. لذا قریش در برابر


 سؤال مسافران که از پیامبر صلی الله علیه و آله می پرسیدند، او را به عنوان ساحر و شاعر معرفی می کردند


که البته خداوند باز با آیات الهی به کمک پیامبر صلی الله علیه و آله آمد «بدین سان بر آن هایی که پیش از این بودند، رسولی مبعوث نشد جز آن که گفتند جادوگر یا دیوانه


 ای است. آیا بدین کار یکدیگر را توجیه کرده بودند؟ نه خود مردمی طاغی بودند. پس از آن ها روی گردان شو. کسی تو را ملامت نخواهد کرد