چاپ قرآن کریم با ترجمه «الهی‌ قمشه‌ای» ممنوع شد-۱۳۹۴

به گزارش فارس، سال گذشته ترجمه قرآن مرحوم «مهدی الهی قمشه‌ای» در صدر ترجمه‌های قرآن چاپ شده بود اما در روزهای اخیر خبرهایی مبنی بر ممنوعیت چاپ و نشر ترجمه قرآن این مترجم منعکس شده است.

یکی از دلایل مطرح شده برای ممنوعیت چاپ و نشر ترجمه قرآن «مهدی الهی‌ قمشه‌ای» داشتن غلط و اشکالات فنی در محتوا بوده است اما بسیاری از فعالان قرآنی کشور معتقدند که ترجمه الهی‌ قمشه‌ای یکی از ترجمه‌های روان و پرطرفدار است و نمی‌توان به این آسانی مشکلی فنی از آن گرفت.

جمشید غلامی‌نهاد نویسنده، مترجم و پژوهشگر پس از اعلام غیررسمی خبر ممنوعیت چاپ و نشر قرآن با ترجمه مرحوم «الهی قمشه‌ای» از سوی مراجع رسمی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی طی نامه‌ای به این تصمیم اعتراض کرد.

این نویسنده و پژوهشگر در این نامه که خطاب به علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نوشته شده و نسخه‌ای از آن در اختیار خبرگزاری فارس قرار گرفته است ضمن برشمردن پاره‌ای از اشکالات عمده مطرح شده در ترجمه مرحوم الهی قمشه‌ای به دفاع از آن پرداخته و خواستار تجدید نظر شخص وزیر فرهنگ و ارشاد در این تصمیم شده است. متن کامل این نامه بدین شرح است:

دکتر علی جنتی، وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی

با سلام؛ اخیراً در دیداری که با جناب آقای احمد حاج شریف، معاون مرکز نظارت بر چاپ و نشر قرآن (دارالقرآن) داشتم، مطلع شدم وزارت ارشاد قصد ممانعت از چاپ و انتشار ترجمه‌ مرحوم حکیم محی‌الدین مهدی‌ الهی قمشه‌ای بر قرآن کریم را دارد. اینجانب به عنوان کسی که بیش از 25 سال از عمر خود را به مقابله و مداقّه در ترجمه‌های قرآن اشتغال داشته و 15 سال پیش ویرایشی مختصر بر ترجمه مرحوم الهی قمشه‌ای (ذیل خط غلامرضا صفامهدوی، انتشارات اسلامی) در کارنامه خود دارد، بنابر وظیفه نکاتی را یادآور می‌شوم؛ شاید مفید فایده باشد:

1- مستحضرید که ترجمه مرحوم الهی قمشه‌ای بر قرآن، نخستین ترجمه‌ فارسی با نثری روان، ساده و همه‌فهم در عصر حاضر است. آن مرحوم که بنیانگذار ترجمه غیر تحت‌اللفظی و زودیاب فارسی در تاریخ معاصر و «پیشگام خطر» عرضه ترجمه‌ای آزاد و روان از قرآن بوده بدیهی است خطاهایی را هم بیش از خطاهای مترجمان پس از خود مرتکب شود؛ چه به قول مرحوم اخوان «پیشگامان خطر، گاه خطا نیز کنند.» اگر شهامت و جسارت آن مرحوم نبود امروزه این همه ترجمه روان و «کم غلط» در دسترس نبود و همه مترجمان وامدار اویند. بر همین اساس ترجمه الهی قمشه‌ای جایگاهی تاریخی دارد، چه مخاطبانش بپسندند و چه منتقدانش نپسندند. پس انصاف این است که شأن و جایگاه این ترجمه حفظ گردد و همچنان قدر بیند و برصدر نشیند.

2- بنا بر مشهور نخستین نقد بر ترجمه حکیم الهی قمشه‌ای توسط مرحوم ابوالقاسم پاینده از سر صدق نگاشته شد. اما از 30 سال پیش تا کنون از منتقدان و فرهیختگان مجتهد و متقی گرفته تا قرآن‌پژوهان نه چندان متشرّع حَسَبِ عادت بر آن نقد نوشته و می‌نویسند که متأسفانه گاه بعضی از این نقدها بهانه‌ای برای نیل به اغراضی دیگر و مشوب به شائبه‌هایی است.

3- منهای بی‌دقتی مرحوم الهی قمشه‌ای در نکات صرفی و نحوی، بیشتر خطاهای آن مرحوم در متشابهات و غیر محکمات است؛ و اگر بر فرض خطائی در ترجمه آیات محکمات رخ داده - که نداده - این خطا سبب انحراف در معنا یا فهم مبانی اعتقادی و یا آیات‌الاحکام نشده. یعنی در هیچ کجای ترجمه مرحوم الهی قمشه‌ای نه وحدانیت خدای تبارک و تعالی، نه عدل الهی و نه اعتقاد به معاد خدشه‌دار نشده. احکام شرعی نیز در این ترجمه دستخوش تحریف نشده‌اند. چه اینکه آن مرحوم اگر چه به حکمت مشهور بوده و به فقاهت و اجتهاد مصطلح شهره نبوده، اما همچون مجتهدی مسلم فقه می‌دانسته و به مبانی و ظرایف فقه و اجماع فتاوای فقهای شیعه و غیر شیعه واقف بوده و در ترجمه ایشان قطعاً حلالی حرام و حرامی حلال نشده. مثلاً چنان نیست که در ترجمه «یسألونک عن الخمر والمیسر...» منافع شرب خمر بر مضار آن مرجح و قمار حلال معنا شده باشد! مضاف بر اینکه بنابر مشهور مرحوم آیت‌الله بروجردی پس از مطالعه این ترجمه قصد نگارش تقریظی بر آن را داشته و این حاکی از قبول آن نزد فقیه و مرجع عام و اعلم عصر است.

4- در اشکالاتی که به ترجمه مرحوم الهی قمشه‌ای وارد می‌کنند، گاه شأن و رتبه علمی ایشان فراموش می‌شود. بعضی منتقدان فراموش می‌کنند که صاحب این ترجمه، عالمی صاحب‌نظر در فقه، حکمت و کلام بوده. مثلاً آن مرحوم در آیه 55 آل عمران، تَوَفّی را قبض روح یا میراندن و به قول برخی از منتقدان موجه، خلاف قول مشهور ترجمه کرده. شگفتا که این ترجیح را بر فرزانه‌ای چون حکیم الهی قمشه‌ای ایراد می‌گیرند، غافل از اینکه دست کم بیش از ده ترجمه دیگر از مترجمان متقدم و متأخر از ابوالفتوح رازی در قرن ششم گرفته تا مرحوم عبدالمحمد آیتی در عصر حاضر نیز در ذیل این آیه همین خطا - البته به زغم ایشان، و در اصل نهایتاً خرق اجماع - را مرتکب شده‌اند. چون آنان نیز تَوَفّی را «قبض» روح و میراندن معنا کرده‌اند. یا مثلاً جنجال بر سر بی‌دقتی در ترجمه بعضی واژگان و عدم رعایت زمان فعل‌ها که این سهو در بسیاری از ترجمه‌ها بوفور مشهود و البته در ترجمه مرحوم الهی قمشه‌ای نیز فراوان موجود است.

5- اغلاط دیگر مترجمان پرآوازه قرآن کم از خطاهای مرحوم الهی قمشه‌ای نیست که ذکر حتی شمّه‌ای از آنها در اینجا ناممکن است. اما برای نمونه خوب است بدانید که در یکی از همین ترجمه‌های پرآوازه قرآن مترجم مرحوم «عذاب الیم»‌را «عذاب بزرگ» و در جایی دیگر به عکس «عظیم» را «دردناک» ترجمه کرده‌اند، البته به نظر اینجانب سهواً و نه از روی جهل به معنا. یا آیه‌ای را سراغ دارم که فقط دو مترجم از مترجمان معاصر ترکیب نحوی را در ترجمه رعایت کرده اند و دیگران، همگی آیه را غلط ترجمه کرده‌اند. اما این مترجمان که همه بر شانه آن حکیم تفسیردان فرزانه و فروتن پا نهاده‌اند از خوش اقبالی ترجمه‌های نه چندان کم غلط‌شان از آتش جنجال منتقدان در امان مانده که: زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد.

6- بر این اساس با نگاه به ترجمه‌های قرآن آنچه بدیهی به نظر رسیده و غیرقابل انکار است، وجود خطا در همه ترجمه‌ها است بلااستنثا، و در ترجمه الهی قمشه‌ای بیشتر. به عبارت دیگر می‌توان ترجمه‌ای کم غلط داشت، اما انتظار وجود ترجمه‌ای بی‌غلط از قرآن انتظاری غیر منطقی و غیر واقعی است تا جایی که بعضی از محققان آن را به حق توقعی موهوم و دست‌نایافتنی دانسته‌اند جالب است که کسانی که سال‌هاست در گوشه و کنار از ضرورت وجود ترجمه‌ای «دقیق، فنی و آکادمیک» از قرآن دم می‌زنند با وجود برخورداری از امکانات فراوان کمی و کیفی تا به حال از اقدام به آن شانه‌ خالی کرده و می‌کنند!

7- نتیجه اینکه باید به راه نیافتن غلط در متن قرآن اهتمام کرد که البته این اهتمام در سازمان دارالقرآن صورت گرفته و می‌گیرد. اما وجود غلط یا اغلاط در همه ترجمه‌های قرآن واقعیتی اجتناب‌ناپذیر است. چه اینکه آن را خدای رحمان نازل کرده و این را بنده نادان از سر ناچاری صادر کرده و می‌کند. بر همین اساس از قدیم این مثل سایر رایج بوده و هست که: «خدا عربی قرآن را نازل کرده، نه ترجمه آن را.» این یعنی باور مردم به اینکه ترجمه قرآن هرچند قابل فهم و مناسب مطالعه، اما به هیچ وجه در مقام استناد هم شأن متن قرآن نبوده و عاری از خطا نیست. به عبارت دیگر عدم خطا در ترجمه قرآن قطعاً مطلوب، اما ناممکن است. لذا یا نباید هیچ ترجمه‌ای اجازه انتشار یابد، یا باید راه را در انتشار همه ترجمه‌ها باز گذاشت و آنها را به تیغ نقد منتقدان سپرد. در این میان منتقدان سره را که از ناسره نمایاندند، مخاطبان نیز براساس چراغی که فراروی‌شان نهاده شده به ترجمه‌ای از قرآن اقبال یا ادبار می‌کنند. ترجمه مرحوم الهی قمشه‌ای نیز از این قاعده مستثنی نیست و البته به خاطر فضل تقدمی که بر ترجمه‌های متأخر دارد، پرغلط‌تر است که چنانکه گفتیم «پیشگامان خطرگاه خطا نیز کنند» راهکار رفع خطاهای آن هر چه باشد، ممنوعیت انتشار این ترجمه مشهور که در 70 سال گذشته مورد توجه آحاد مردم بوده، نیست. چنانکه تا به حال دیده نشده هیچ یک از منتقدان حتی سرسخت این ترجمه به ممانعت از انتشار آن کمر بسته باشند، لذا پیشنهاد می‌شود:

ترجمه مرحوم الهی قمشه‌ای چون دیگر ترجمه‌های مشابه اصلاح شود و در این میان می‌توان ویرایش آن را از فرزند فرهیخته‌شان جناب دکتر حسین الهی قمشه‌ای درخواست کرد. غیر ایشان نیز می‌توان از تصحیح جناب حسین استادولی و انصاری محلاتی هم بهره برد. یعنی وزارت ارشاد با مهر تأییدی که از منتقدان می‌گیرد ویراسته‌ای از آنان (مثلا ویراسته‌ای حسین الهی قمشه‌ای یا حسین استادولی یا انصاری محلاتی و یا همه اینها) را به مخاطبان و ناشران به عنوان نسخه مصحح توصیه کند.

سخن آخر اینکه ارزش‌گذاری ترجمه مرحوم الهی قمشه‌ای و یا هر ترجمه‌ای دیگر، باید در بستری سیال و آزاد از سوی جامعه علمی و به امضای منتقدان باشد و برخورد حذفی یا تثبیتی - تأییدی با هر یک از این ترجمه‌ها آن هم از سوی یک نهاد و سازمان رسمی دولتی یعنی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی حساسیت برانگیز است و به تجربه ثابت شده در چنین مواردی سرکنگبین دخالت نهادهای رسمی بر صفرای اقبال یا ادبار مخاطبان افزوده است.

قرآن کریم-سوره ی مائده

البته آن کسانی که به خدا قائل شدند (اب و ابن و روح القدس را خدا گفتند)کافر گردیدند و حال آن که جز خدای یگانه خدایی نخواهد بود و اگر از این گفتار (تثلیت و قول به اقانیم ثلاثه)زبان نبندند البته آن کافران مشرک را عذابی دردناک خواهد رسید.

قرآن کریم-مترجم-مهدی الهی قمشه ای

...


منظور از «ثالث ثلاثة» در آیه 73 سوره مائده

پرسش : منظور از «ثالث ثلاثة» در آیه 73 سوره مائده چیست؟
پاسخ اجمالی:

منظور همان عقیده توحید در تثلیث است که خداوند را جوهر واحدى در سه ذات اب و ابن و روح القدس دانسته؛ یا اینکه معتقد است هر سه خداست و بر هرکدام از این سه منطبق است. اما ظاهرا علاوه بر اعتقاد به خدایان سه گانه سخن از این است که خدا را سومین ذات دانستن و براى او وحدت عددى قائل شدن موجب کفر است، چنانکه در حدیثی از امام علی(ع) به این معنی اشاره شده است.

پاسخ تفصیلی:

قرآن در سوره مائده کسانى را که مى گویند: خداوند سوّمین اقنوم از اقانیم سه گانه است؛ محکوم به کفر مى کند: «لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللهَ ثَالِثُ ثَلاَثَة».(2)
باید توجّه داشت که آیه نمى گوید کسانى که معتقد به خدایان سه گانه اند کافرند؛ بلکه مى گوید کسانى که خدا را سوّمین اصل یا سومین ذات مى دانند، کافرند.
مفسّران در فهم معناى آیه راه هاى مختلفى را پیموده اند:
بعضى گفته اند: منظور کسانى هستند که خداوند را جوهر واحدى در سه ذات «اب» و «ابن» و «روح القدس» دانسته؛ و مى گفتند در عین تعدّد یگانه است؛ همان گونه که واژه خورشید نامى است که شامل قرص خورشید و نور و حرارت مى شود و هر سه یکى است. (3) به تعبیر دیگر منظور همان عقیده توحید در تثلیث است که مى گوید: خدا در عین این که سه گانه است؛ یگانه است. (و البتّه این سخنى است نامعقول، زیرا هرگز عدد سه مساوى با یک نخواهد بود؛ مگر این که یکى از این دو مجازى باشد و دیگرى حقیقى.)
در تفسیر قرطبى آمده که این آیه اشاره به گروه هاى خاصّى از نصارى است به نام «مَلْکِیَّة» (یا مَلْکانِیّه) و «یَعقُوبیَّیه» و «نُسْطُورِیّه» که معتقدند «اب» و «ابن» و «روح القدس» (خداى پدر و خداى پسر و روح القدس) هر سه یکى هستند. 
ولى ظاهراً این اشتباه است؛ زیرا این عقیده را به همه مسیحیان نسبت داده اند که آنها در عین تثلیث قائل به توحیدند.
علاّمه طباطبایى مى گوید: منظور از «ثالِثُ ثَلاثَة» این است که هر کدام از این سه (اب و ابن و روح القدس) خدا است؛ و او بر هر کدام از این سه منطبق است، و آن سه ذات است که در عین حال یکى است. 
ولى ظاهراً آیه، سخنى غیر از همه اینها مى گوید: سخن از این است که خدا را سومین ذات دانستن کفر است. یعنى نه تنها اعتقاد به خدایان سه گانه موجب کفر است؛ بلکه خدا را همردیف و همطراز موجودات دیگر قرار دادن و او را سومین از سه ذات شمردن، یا به عبارت دیگر براى او وحدت عددى قائل شدن موجب کفر است. (دقّت کنید.)
شرح این معنا به صورت جالبى در حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) آمده است.
در این حدیث مى خوانیم که مرد عربى روز جنگ جمل نزد امیرمؤمنان آمد و گفت: اى امیرمؤمنان، تو مى گویى خداوند یگانه است؟
ناگهان مردم به او حمله کردند و گفتند: اى اعرابى مگر تو نمى بینى که فکر امیرمؤمنان(علیه السلام) متوجّه مسائل متعدّد دیگرى است. (هر سخن جایى و هر نکته مقامى دارد!)
امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود: «دَعُوهُ فَاِنَّ الَّذى یُریدُهُ الأَعْرابِىُّ هُو الَّذى نُریدُه مِنَ الْقَوْمِ»؛ (او را به حال خود بگذارید؛ چیزى که این اعرابى از ما مى خواهد همان چیزى است که ما از گروه دشمن مى خواهیم.) (و به خاطر آن مى جنگیم، آرى به خاطر توحید.)
سپس فرمود: (اى اعرابى! این که مى گوییم: خداوند واحد است؛ چهار معنا مى تواند داشته باشد: دو معناى آن درباره خدا روا نیست، و دو معنا ثابت و مسلّم است.
امّا آن دو معنا که روا نیست این است که کسى بگوید خداوند واحد است و مقصودش واحد عددى باشد. این درست نیست؛ زیرا چیزى که دومى ندارد در باب اعداد داخل نمى شود. (و یک و دو در آن راه ندارد) آیا نمى بینى که خداوند آن کسى را که مى گوید: «اِنَّهُ ثالِثُ ثَلاثَة»؛ (خداوند سومین از سه ذات است) کافر شمرده؟!
همچنین کسى که بگوید او واحد است و منظورش واحد نوعى باشد؛ این نیز روا نیست. چرا که مفهوم اش این است براى خدا شبیه و مانندى تصوّر شود در حالى که او بزرگوارتر و برتر از این است که نوع داشته باشد.
امّا دو معنا از توحید که براى او روا است این است که کسى بگوید او واحد است؛ یعنى هیچ شبیه و مانندى ندارد. آرى پروردگار ما اینگونه است.
همچنین کسى که بگوید خداوند متعال احدىُ المعنى است یعنى ذات او تقسیم پذیر نیست نه در وجود خارجى نه در عقل و نه در وهم آرى پروردگار بزرگ ما چنین است.

پی نوشت:
(1). «اقنوم» به معناى اصل و ذات، و جمع آن «اقانیم» مى باشد؛ و این تعبیرى است که مسیحیان در مورد خدایان سه گانه و مسأله تثلیث به کار مى برند.

(2). سوره مائده، آیه 73.

(3). تفسیر فخررازى، جلد 12، صفحه 60.

(4). تفسیر قرطبى، جلد 4، صفحه 2246، همین معنا در تفسیرهاى دیگر مانند: روح البیان و المنار ذیل آیه مورد بحث آمده است.
(5). تفسیر المیزان، جلد 6، صفحه 73.
(6). بحارالانوار، جلد 3، صفحه 206، حدیث 1.
(7). گرد آوری از کتاب: پیام قرآن‏، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى، دار الکتب الاسلامیه‏، تهران‏، 1386 ه . ش‏، ج 3، ص 267.

قرآن کریم-سوره ی ابراهیم

آیا اخبار بسیاری از پیشینیان شما مانند قوم عاد و ثمود و قوم بعد از اینها که همه درگذشتند و جز خدا کسی بر احوالشان آگاه نیست به شما نرسیده که پیغمبرانشان آیات و معجزات روشن بر آنها آوردند و آنها از تعجب و خشم دست به دهان فرو برده میگفتند که ما به هر چه شما پیغمبران مامور آن هستید کافریم و همه به آنچه شما دعوت میکنید از خدا و قیامت و بهشت و دوزخ و سایر گفتارتان در همه شک و تردید داریم.

امام زمان (عج)

بنابر اعتقادِ شیعهٔ دوازده امامی، این دوره از مرگِ حسن عسکری در سال ۲۶۰ ه‍.ق/۸۷۴ م آغاز شده و تا سال ۳۲۹ ه‍.ق/۹۴۱ م به‌طول انجامیده‌است. در این دوره، مهدی تنها از طریقِ چهار سفیر یا نایب و آن هم در شرایطِ خاص با شیعیان تماس می‌گرفت. در طیِ دورانِ غیبت صغری، شیعیان از طریقِ این چهار نایب با مهدی در ارتباط بوده و درخواست‌ها و مسائلِ خود را طرح می‌کرده‌اند و پاسخ می‌گرفتند

به‌نوشتهٔ ورنا کلم از دیدگاهِ تاریخی، اعتقاد به وجودِ «نُوّابِ اربعه» در آثار محدثان و علمای شیعهٔ چند دههٔ اولِ دورانِ موسوم به غیبت صغری به‌چشم نمی‌خورَد. کلینی اشارات مبهمی به نامه‌هایی از امام زمان می‌کند که به دستِ شیعیان می‌رسیده‌است.[۱۴۲] حتی در کتاب التنبیه ابوسهل نوبختی — که بین سال‌های ۹۰۳ تا ۹۱۳ م نوشته شده — به بحرانی در میان شیعیان اشاره شده‌است. ابوسهل می‌نویسد که تقریباً تمامِ یارانِ نزدیکِ حسن عسکری تا بیست سال بعد از مرگ او درگذشته‌اند. آن‌ها کسانی بودند که ادعا می‌نمودند با امامِ غایبِ شیعه در ارتباط هستند و فرمان‌های او را به اطلاع شیعیان می‌رساندند. بعد از مرگِ این افراد دیگر نشانی از امام برای شیعیان و اثباتی برای وجود او برای افرادی که دچارِ شبهه شده یا ناباوران وجود نداشت. در این زمان آن‌ها تنها می‌توانستند به‌کمک تفسیرِ احادیثِ امامانِ پیشینِ شیعه، غیبتِ طولانیِ امام را توجیه نمایند. در نوشته‌های نویسندگان شیعه تا چند دههٔ بعد از این زمان، به تداومِ فعالیتِ سفرا اشاره نشده‌است.

شیعیان از بردنِ نامِ اصلیِ او نهی شده‌اند. هدفِ این کار در منابعِ شیعه مانند کلینی، نعمانی و شیخ صدوق، حفاظت از منجی در برابرِ خطری که از جانبِ بنی‌عباس متوجهِ اوست، ذکر شده‌است.[۱۶۰] اما این اصل به‌طورِ همه‌جانبه توسط شیعیان رعایت نمی‌شد. برای هماهنگ‌سازیِ افکار در این زمینه، کوششی در قالبِ این توضیح به‌عمل آمده‌است که قائم دو نام دارد: یکی احمد که نام شناخته‌شدهٔ اوست و دیگری محمد که مخفی است.[۱۶۱] لقب‌هایی مانند مَهدی (هدایت‌شده)، مُنتَظَر (کسی است که انتظارش را می‌کشند)، صاحِبُ الزَّمان، بَقیَّةُالله، و از همه بیشتر قائِم به‌معنی قیام‌کننده است.[۱۶۲] لقب دیگرِ او حُجَّت است. این نام به‌معنی اثباتِ وجودِ خدا در میانِ زمینیان است (یا کسی که به‌واسطهٔ او، خدایِ غیرقابل دسترس در دسترس قرار می‌گیرد)

در روایات شیعه، تولد امام شیعه، حالتی معجزه‌گونه دارد. در هنگامِ تولدِ او حَکیمه، عمهٔ امام یازدهم شیعه حضور دارد. هرچند در ابتدای حضورش در خانهٔ حسن عسکری اثری از علائمِ بارداری در نرجس نمی‌بیند. در روایات شیعه به‌تواتر نقل شده‌است که مهدی در هنگام تولد سخن گفته‌است.[۱۶۸] به‌اعتقاد شیعه نشانه‌های حاملگی در مادر، و همچنین تولد طفل به شکل معجزه‌آسایی مخفی ماندند، چرا که عباسیان به‌دنبالِ از بین بردنِ کودکی بودند که زمزمه‌هایی مبنی بر منجی بودنِ او وجود داشت. به‌گفتهٔ منابع شیعه، پدر فرزند، نوزاد را به چهل تن از اصحابِ نزدیکش نشان داد و پس از آن کودک از دیده‌ها نهان گردید. مطابق با بسیاری از منابع، حسن عسکری تاکتیکی دومنظوره برای تأمینِ امنیتِ کودک در نظر گرفت. نخست آنکه به جز در نزد یارانِ نزدیکش، تولد کودک را سِرّی نگاه داشت. به‌عنوان مثال او تا آنجا پیش رفت که مادر خود (حدیث) را یگانه وارثِ خود اعلام نمود. به‌گفتهٔ امیرمعزّی اکنون روشن است که بر اساسِ فقه شیعه، تحت شرایط خاصی، وقتی که فرزندی از متوفّیٰ باقی نمانَد ارث متعلق به مادر متوفی خواهد بود. دوم اینکه، حسن عسکری منابعی در اختیار داشت که بر غبارِ اوضاع بیفزاید و توجه دیگران را به شرحی که خواهد آمد — از موضوع تولد فرزندش — منحرف نماید. کمی پیش از مرگش در سال ۸۷۴ م، او شایعه‌ای را منتشر نمود مبنی بر اینکه کنیز او (صقیل) فرزندی از وی را حمل می‌کند. خبرچینانِ خلیفهٔ وقت (معتمد) فعالیت‌های امام حسن عسکری را که در آن زمان در اردوگاهی نظامی در سامرّا تحت مراقبت بود، از نزدیک از نظر گذراندند. پس از آنکه امام درگذشت، کنیز دستگیر شده و تحت مراقبت قرار گرفت. در طی یک سال بعد، او هیچ نشانه‌ای از حاملگی از خود بروز نداد و در نتیجه آزاد شده و به‌سرعت فراموش شد. بنابر گفتهٔ نویسندگان شیعه، بدین ترتیب بود که قضای الهی اجرا شد و امام دوازدهم — منجی منتظَر — نجات پیدا کرده و در خفا بزرگ شد

به‌هنگامِ نماز گزاردن بر بدنِ حسن عسکری، حجت بن الحسن عمویش را کناری زد و بر او نماز گزارْد. 

در خطبه 150 نهج البلاغه به فعالیت های امام زمان(ع) در دروان غیبت اشاره شده و امام علی(ع) فرمودند: امام غایب ما هم مثل ائمه دیگر عمل می کند، امام در دوران غیبت گروه هایی را در کنار هم جمع می کند تا با هم کار کنند، آدم های بد را متفرق می کند و گروهی را از بند آزاد می کند. تمام اینها را دور از چشم مردم انجام می دهد که هیچ کسی نمی تواند ردپایی از امام پیدا کند.

امام مهدی عجل الله تعالی فرجه-زندگینامه امام زمان (عج)


زندگینامه امام زمان (عج):

نقش: امام دوازدهم شیعه

نام: محمد بن حسن

کنیه: ابوالقاسم، احمد و …

زادروز: نیمهٔ شعبان سال ۲۵۵ یا ۲۵۶ هـ.ق

زادگاه:  سامرا

پدر:  حسن عسکری

مادر: نرجس خاتون یا صیقل

لقب ها:  حجت، مهدی، قائم، بقیهالله، حجهالله، صاحب‌الزمان، المنتظَر، غائب، صاحب‌الأمر، ولی عصر، منصور، منتقم و …

به باور شیعیان، پدر امام زمان (عج)، امام حسن عسکری(ع)، امام یازدهم است. اهل سنت، بر اساس احادیثی که عالمان شیعه آن را ضعیف دانسته‌اند، نام پدر امام زمان را عبدالله ذکر کرده‌اند

در بیشتر منابع شیعه و سنی از امام زمان عج به عنوان تنها فرزند امام حسن عسگری(ع) یاد شده است. هر چند اقوال دیگری هم آمده است که ایشان دو برادر و سه خواهر دارد.

مسر و فرزند امام زمان (عج):

در سالهای اخیر بحثی جدید مطرح شده است که سابقه ایی در کتب شیعه ندارد که آیا در زمان غیبت و حتی زمان ظهور، امام زمان(عج) همسر و فرزند دارند یا خیر. سه نظر پیرامون این ماجرا وجود دارد. موافقانی مثل علامه مجلسی و سید محمد صدر عمدتا به تعدادی از روایات و ادعیه استناد می کنند که در آنها به فرزندان و همسر امام زمان(عج) اشاره می شود.

مخالفان ازدواج امام زمان(عج) می گویند کسی که ازدواج می کند نمی تواند ناشناخته باقی بماند در حالیکه غیبت امام برای ناشناخته بودن ایشان است. همچنین به روایاتی استناد می کنند که صراحتا می فرمایند امام عصر (عج) در زمان غیبت و ظهور فرزندی ندارند.

گروه دیگری مانند سید جعفر مرتضی عاملی این قضیه را محل شک و تردید می داند و ترجیح می دهند که در این مورد سکوت کنند.

حضرت مهدی(عج) پس از تولد حدود پنج سال تحت سرپرستی پدر بزرگوارشان امام عسکری علیه السلام به صورت نیمه مخفی زندگی کردند. یکی از کارهای بسیار مهمی که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در این دوره انجام دادند این بود که امام مهدی(عج) را به بزرگان شیعه معرفی کردند تا در آینده در مسئله امامت دچار اختلاف نشوند.

در برخی از منابع کهن شیعه، داستانی مفصل وجود دارد که مادر امام زمان(عج) را شاهزاده‌ای رومی به نام ملیکه (ملیکا) بنت یشوع، نوه دختری قیصر روم معرفی می‌کند که نسب مادرش به شمعون، یکی از حواری عیسی(ع) می‌رسد. در این داستان آمده است ملیکه که در کاخ جدش بود، حضرت مریم(ع) و حضرت فاطمه(س) را در عالم رؤیا می‌بیند و حضرت فاطمه(س) او را به اسلام دعوت می‌کند و وی را متقاعد می‌سازد تا خود را به اسارت لشکریان اسلام درآورد. ملیکه سپس در جنگ بین مسلمانان با رومیان، اسیر مسلمانان می‌شود و امام هادی(ع) فردی را مأمور می‌کند و ملیکه را از بازارِ برده‌فروشان می‌خرد و به عقد امام حسن عسکری(ع) درمی‌آورد.[۲۶]

کلینی (و. ۳۲۹ ه‍.ق/۹۴۱ م). در احادیثِ بابِ غیبتِ کتاب اصول کافی — که در خلال دورهٔ سفرا (موسوم به غیبت صغری) گرد آورد — به موضوع غیبت و علت آن پرداخت.[۲۹] به‌خصوص نعمانی در کتاب الغیبة به تبیین نظریهٔ غیبت از طریق احادیث پرداخت و او برای نخستین بار اصطلاحاتِ «غیبت صغری» و «غیبت کبری» را به کار برد.[۳۰] پس از وی ابن بابویه (و. ۹۹۱–۹۹۲) در کتاب کمال الدّین در خصوص گردآوریِ احادیثِ مربوط به امام دوازدهم و غیبت وی کوشید.[۳۱] از دیگر سو، متخصصانِ علم کلام از جمله شیخ مفید (و. ۴۱۳ ه‍.ق/۱۰۲۳ م). و شاگردانش به‌خصوص سید مرتضی (۱۰۴۴–۱۰۴۵) به تدوین نظریاتِ کلامیِ امامت، جهتِ تبیینِ ضرورتِ وجودِ امامِ زنده در شرایط غیبت پرداختند.[۳۲]

باور به امام غایب (ناپدیدار)، برکت‌های بسیاری برای شیعیانِ زیر آزار و ستم داشت. از آنجا که امام غایب پتانسیلِ تهدیدِ کمتری نسبت به یک امام حاضر (پدیدار) داشت تنش‌ها با حاکمان سنی‌مذهب کاهش یافت. همچنین باور به ظهورِ امام غایب باعث شد که انتظار بتواند جایگزینِ چالشِ مستمرِ نظامِ سیاسیِ حاکم شود. امام غایب عامل همبستگی شیعیانی شد که پیش از آن، هر گروه‌شان، گرد یکی از امامانِ حاضر می‌آمدند و از هم گسیخته شده بودند.[۳۳] به‌علاوه اعتقاد به ظهورِ امام غایب — به‌عنوان مهدی — شیعیان را در تحملِ شرایطِ دشوار یاری نمود و به آن‌ها امیدِ آینده‌ای سرشار از دادگری داده‌است.

امام حسن عسکری پسری می‌داشته که جانشینِ مشروعِ امامت است. طبق گفتهٔ عمری، این پسر مخفی نگاه داشته شده بود چون بیم آن می‌رفت که توسط دولت دستگیر شود و به‌قتل برسد. 

در یک دسته‌بندی کلی، گروهی از شیعیان چنین می‌پنداشتند که حسن عسکری اصلاً فرزندی نداشته‌است[۹۸] و گروهی دیگر می‌گفتند حسن عسکری امامِ بدون فرزندی است که نمرده‌است و حسن عسکری همان مهدیِ غایب است.[۹۹] گروهی نیز معتقد بودند که حسن عسکری فرزندی ندارد و آن‌ها روی به‌سوی برادر حسن عسکری، جعفر گردانیدند.[۱۰۰] گروه دیگری عنوان می‌کردند که فرزند حسن عسکری پیش از مرگِ پدرش درگذشته‌است.[۱۰۱] یک گروه هم اعتقاد داشتند که فرزندِ حسن عسکری همان مهدی است که پدرش او را از ترس خلیفهٔ زمان مخفی نگاه داشته و تنها توسط شمارِ کمی از یاران موردِ اعتمادش دیده شده‌است.[۱۰۲] به‌گفتهٔ امیرمعزی، تنها بخشی از شیعیان که در آن زمان در اقلیتِ کوچکی بودند چنین دیدگاهی داشتند[۱۰۳] اما به‌گفتهٔ جاسم حسین، اکثریتِ شیعیانی که امامت حسن عسکری را پذیرفته بودند تابع این دیدگاه بودند.[۱۰۴] مذهب این گروه به‌مرور به مذهب تمامیِ شیعیانِ امامی تبدیل شد که شیعیان دوازده امامیِ فعلی هستند