البته آن کسانی که به خدا قائل شدند (اب و ابن و روح القدس را خدا گفتند)کافر گردیدند و حال آن که جز خدای یگانه خدایی نخواهد بود و اگر از این گفتار (تثلیت و قول به اقانیم ثلاثه)زبان نبندند البته آن کافران مشرک را عذابی دردناک خواهد رسید.
قرآن کریم-مترجم-مهدی الهی قمشه ای
...
منظور همان عقیده توحید در تثلیث است که خداوند را جوهر واحدى در سه ذات اب و ابن و روح القدس دانسته؛ یا اینکه معتقد است هر سه خداست و بر هرکدام از این سه منطبق است. اما ظاهرا علاوه بر اعتقاد به خدایان سه گانه سخن از این است که خدا را سومین ذات دانستن و براى او وحدت عددى قائل شدن موجب کفر است، چنانکه در حدیثی از امام علی(ع) به این معنی اشاره شده است.
قرآن در سوره مائده کسانى را که مى گویند: خداوند سوّمین اقنوم از اقانیم سه گانه است؛ محکوم به کفر مى کند: «لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللهَ ثَالِثُ ثَلاَثَة».(2)
باید توجّه داشت که آیه نمى گوید کسانى که معتقد به خدایان سه گانه اند کافرند؛ بلکه مى گوید کسانى که خدا را سوّمین اصل یا سومین ذات مى دانند، کافرند.
مفسّران در فهم معناى آیه راه هاى مختلفى را پیموده اند:
بعضى گفته اند: منظور کسانى هستند که خداوند را جوهر واحدى در سه ذات «اب» و «ابن» و «روح القدس» دانسته؛ و مى گفتند در عین تعدّد یگانه است؛ همان گونه که واژه خورشید نامى است که شامل قرص خورشید و نور و حرارت مى شود و هر سه یکى است. (3) به تعبیر دیگر منظور همان عقیده توحید در تثلیث است که مى گوید: خدا در عین این که سه گانه است؛ یگانه است. (و البتّه این سخنى است نامعقول، زیرا هرگز عدد سه مساوى با یک نخواهد بود؛ مگر این که یکى از این دو مجازى باشد و دیگرى حقیقى.)
در تفسیر قرطبى آمده که این آیه اشاره به گروه هاى خاصّى از نصارى است به نام «مَلْکِیَّة» (یا مَلْکانِیّه) و «یَعقُوبیَّیه» و «نُسْطُورِیّه» که معتقدند «اب» و «ابن» و «روح القدس» (خداى پدر و خداى پسر و روح القدس) هر سه یکى هستند.
ولى ظاهراً این اشتباه است؛ زیرا این عقیده را به همه مسیحیان نسبت داده اند که آنها در عین تثلیث قائل به توحیدند.
علاّمه طباطبایى مى گوید: منظور از «ثالِثُ ثَلاثَة» این است که هر کدام از این سه (اب و ابن و روح القدس) خدا است؛ و او بر هر کدام از این سه منطبق است، و آن سه ذات است که در عین حال یکى است.
ولى ظاهراً آیه، سخنى غیر از همه اینها مى گوید: سخن از این است که خدا را سومین ذات دانستن کفر است. یعنى نه تنها اعتقاد به خدایان سه گانه موجب کفر است؛ بلکه خدا را همردیف و همطراز موجودات دیگر قرار دادن و او را سومین از سه ذات شمردن، یا به عبارت دیگر براى او وحدت عددى قائل شدن موجب کفر است. (دقّت کنید.)
شرح این معنا به صورت جالبى در حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) آمده است.
در این حدیث مى خوانیم که مرد عربى روز جنگ جمل نزد امیرمؤمنان آمد و گفت: اى امیرمؤمنان، تو مى گویى خداوند یگانه است؟
ناگهان مردم به او حمله کردند و گفتند: اى اعرابى مگر تو نمى بینى که فکر امیرمؤمنان(علیه السلام) متوجّه مسائل متعدّد دیگرى است. (هر سخن جایى و هر نکته مقامى دارد!)
امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود: «دَعُوهُ فَاِنَّ الَّذى یُریدُهُ الأَعْرابِىُّ هُو الَّذى نُریدُه مِنَ الْقَوْمِ»؛ (او را به حال خود بگذارید؛ چیزى که این اعرابى از ما مى خواهد همان چیزى است که ما از گروه دشمن مى خواهیم.) (و به خاطر آن مى جنگیم، آرى به خاطر توحید.)
سپس فرمود: (اى اعرابى! این که مى گوییم: خداوند واحد است؛ چهار معنا مى تواند داشته باشد: دو معناى آن درباره خدا روا نیست، و دو معنا ثابت و مسلّم است.
امّا آن دو معنا که روا نیست این است که کسى بگوید خداوند واحد است و مقصودش واحد عددى باشد. این درست نیست؛ زیرا چیزى که دومى ندارد در باب اعداد داخل نمى شود. (و یک و دو در آن راه ندارد) آیا نمى بینى که خداوند آن کسى را که مى گوید: «اِنَّهُ ثالِثُ ثَلاثَة»؛ (خداوند سومین از سه ذات است) کافر شمرده؟!
همچنین کسى که بگوید او واحد است و منظورش واحد نوعى باشد؛ این نیز روا نیست. چرا که مفهوم اش این است براى خدا شبیه و مانندى تصوّر شود در حالى که او بزرگوارتر و برتر از این است که نوع داشته باشد.
امّا دو معنا از توحید که براى او روا است این است که کسى بگوید او واحد است؛ یعنى هیچ شبیه و مانندى ندارد. آرى پروردگار ما اینگونه است.
همچنین کسى که بگوید خداوند متعال احدىُ المعنى است یعنى ذات او تقسیم پذیر نیست نه در وجود خارجى نه در عقل و نه در وهم آرى پروردگار بزرگ ما چنین است.
(1). «اقنوم» به معناى اصل و ذات، و جمع آن «اقانیم» مى باشد؛ و این تعبیرى است که مسیحیان در مورد خدایان سه گانه و مسأله تثلیث به کار مى برند.(2). سوره مائده، آیه 73.
(3). تفسیر فخررازى، جلد 12، صفحه 60.
(4). تفسیر قرطبى، جلد 4، صفحه 2246، همین معنا در تفسیرهاى دیگر مانند: روح البیان و المنار ذیل آیه مورد بحث آمده است.(5). تفسیر المیزان، جلد 6، صفحه 73.(6). بحارالانوار، جلد 3، صفحه 206، حدیث 1.(7). گرد آوری از کتاب: پیام قرآن، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1386 ه . ش، ج 3، ص 267.
آیا اخبار بسیاری از پیشینیان شما مانند قوم عاد و ثمود و قوم بعد از اینها که همه درگذشتند و جز خدا کسی بر احوالشان آگاه نیست به شما نرسیده که پیغمبرانشان آیات و معجزات روشن بر آنها آوردند و آنها از تعجب و خشم دست به دهان فرو برده میگفتند که ما به هر چه شما پیغمبران مامور آن هستید کافریم و همه به آنچه شما دعوت میکنید از خدا و قیامت و بهشت و دوزخ و سایر گفتارتان در همه شک و تردید داریم.
بههنگامِ نماز گزاردن بر بدنِ حسن عسکری، حجت بن الحسن عمویش را کناری زد و بر او نماز گزارْد.
زادروز: نیمهٔ شعبان سال ۲۵۵ یا ۲۵۶ هـ.ق
برخی از شیعیان خاص و مورد اعتماد امام حسن عسکری(ع)، امام زمان(عج) را در کودکی دیدهاند. شیخ مفید از اشخاصی مانند محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر(ع)، ابوعلی بن مطهر، عمرو اهوازی و ابونصر طریف، خادم خانه امام یازدهم، نام میبرد که توانستهاند امام زمان(عج) را ببینند.[۵۲]
محمد بن عثمان عمری به همراه چهل نفر دیگر نزد امام حسن عسکری(ع) بودند. امام(ع) فرزند خود را به آنان نشان داد و فرمود: «این امام شما پس از من و جانشین من در میان شماست. از وی فرمان ببرید و در دین خود اختلاف نکنید که در این صورت هلاک میشوید و پس از این هرگز وی را نخواهید دید
شبیه همین روایت را شیخ طوسی نقل کرده و از اشخاصی مانند علی بن بلال، احمد بن هلال، محمد بن معاویة بن حکیم و حسن بن ایوب بن نوح نیز نام برده است.[۵۴] همچنین کلینی به نقل از ضوء بن علی عِجْلی روایت کرده که مردی از اهالی فارس گفت: به منظور خدمت در منزل حضرت عسکری(ع) به سامرا رفتم و امام(ع) مرا مسئول خرید خانه کرد. روزی امام عسکری(ع) فرزند خود را (که در حدود دو سال داشت) به من نشان داد و فرمود: «هذا صاحبکم». ضوء بن علی عجلی اضافه میکند که آن مرد اهل فارس گفت پس از آن تا زمان رحلت امام حسن عسکری(ع)، دیگر آن کودک را ندیده است