که در بین شیعیان امام حسین(ع)، اباعبدالله و سیدالشهداء نیز خوانده میشود
سال ولادت امام حسین علیه السلام را مختلف گزارش کرده اند: سال سوم، چهارم، ششم و هفتم هجرت. بر همین پایه ، مدّت عمر ایشان نیز مورد اختلاف خواهد بود؛ لیکن بنا بر اکثر منابع و مشهورترین روایات، سال ولادت امام حسین علیه السلام سال چهارم هجری است و عمر ایشان در وقت شهادت، پنجاه و هفت سال بوده است.
منابع حدیثی و تاریخی ، ماه ولادت امام حسین علیه السلام را مختلف گزارش کرده اند: سوم ماه شعبان، پنجم ماه شعبان، آخر ماه ربیع اوّل، سیزدهم ماه رمضان، پنجم ماه جمادی اوّل و پانزدهم ماه جمادی ثانی.
علّامه مجلسی ، سوم ماه شعبان را مشهورتر می داند؛ لیکن تتبّع در منابع تاریخی و حدیثی، نشان می دهد که پنجم ماه شعبان ، از شهرت بیشتری برخوردار است
درباره امام حسین (ع) در منابع حدیثی و تاریخی شیعی صفات و القاب خاصی ذکر شده است که هرکدام یکسری از ویژگیها و اختصاصات امام حسین (ع) را بیان میکند.
عطشان
از القاب سید الشهدا علیهالسلام که تشنه در کربلا به شهادت رسید. این تعبیر در روایات، تواریخ و زیارتنامهها درباره آن امام آمده است.
مظلوم
ستمدیده؛ از لقبهای سید الشهدا (ع) است که اغلب با نام او همراه است (یا حسین مظلوم). در زیارتنامهها و احادیث، تکیه بر روی این لقب، گواهی است بر ظالم بودن حکومت اموی و سپاهی که در کربلا آن حضرت را به شهادت رساند.
قتیل العبرات
کشتهی اشکها؛ شهیدی که هم نامش گریهآور است و هم اشک ریختن در سوگ او ثواب دارد و موجب احیای عاشورا است.
سید الشهدا
به معنی سرور و سالار شهیدان؛ حماسه و ایثار اباعبدلله (ع) چنان بود که او را بر همهی شهیدان برتری و سروری داد و شهدای کربلا را نیز بر دیگرشهیدان فضیلت بخشید و این سیادت و برتری در عرصهی قیامت هم مشهود خواهد بود.
ثارالله
یعنی آنکس که خداوند خونخواه اوست. شدت همبستگی و پیوند سید الشهدا (ع) با خدا به نحوی است که شهادتش همچون ریخته شدن خونی از قبیلهی خدا می ماند که جز با انتقامگیری و خونخواهی اولیای خدا تقاص نخواهد شد.
قتیل الله
کشتهشدهای از قبیلهی خداوند که جز با انتقامگیری و خونخواهی اولیای خدا تقاص نخواهد شد.
وترالله
دارای معنی ثار الله و قتیل الله است.
خامس اصحاب کسا
پنجمین نفر از اصحاب کسا؛ رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم بنا به دستور خداوند، حضرت فاطمه سلاماللهعلیها، امام علی علیهالسلام، امام حسن و امام حسین (ع) را جمع کرد و همه را در زیر عبایی قرار داد و آنها را اهل بیت خود خواند که پنجمین آنها حضرت سیدالشهدا (ع) است.
وارث
ارث برنده؛ وراثت حسین بن علی (ع) از انبیا و اوصیا برای آن است که خط جهاد در راه خدا و مبارزه با باطل و ستم و طاغوت، سرلوحهی دعوت همهی انبیا بوده است و کربلا تجلی این خط ممتد درگیری حق و باطل است.
موضع سرّ الله
یکی دیگر از لقبهای سید الشهدا (ع) که اشاره به این دارد که ایشان محل نگهداری رازهای خداوند است.
دلیل علیالله
امام حسین (ع) دلالتکننده بر وجود خداوند است.
مجاهد
یکی از لقبهای سید الشهدا (ع) است که اشاره به کارزار کردن امام با کافران برای آزادی دارد.
شهید
شاهد، شهادت دهنده، همچنین به معنی کشته شدن در راه خدا و دین است که یکی از لقبهای سیدالشهداست.
رشید
خوش قد و قامت، رستگار، دلیر و شجاع. یکی دیگر از لقبهای سید الشهدا (ع) است .
غریب الغرباء
تنها و بییاور. چون امام حسین (ع) در کربلا بییار و یاور بود و لشکر یزید او را بسیار آزار و اذیت کردند، ایشان به غریب الغربا، یعنی غریبترین غریبان ملقب شدهاند .
شاهد
گواه، حاضر. مراد خدای تعالی اثریست که مشاهده در قلب ایجاد میکند و آن مطابق است با حقیقت آنچه در صورت مشهود بر قلب ظاهر میشود. یکی دیگر از لقبها سید الشهدا (ع) است.
حجت الله
حجت به معنای دلیل و برهان است و امام حسین (ع) برهان خداوند بر روی زمین است .
خازن الکتاب المسطور
خزانهدار قرآن؛ یکی دیگر از لقبهای سید الشهدا (ع) است.
سفیر الله
فرستادهی خداوند؛ یکی دیگر از لقبهای سید الشهداست.
عابد
عبادتکننده و یکی دیگر از لقبهای سید الشهدا (ع)؛ از نمونههای بارز اهمیت ایشان به عبادت، میتوان به برپا داشتن نماز ظهر عاشورا توسط ایشان اشاره کرد.
سید شباب اهل جنه
سرور جوانان بهشت؛ امام حسین (ع) به همراه برادرشان، این لقب را از حضرت محمد (ص) دریافت کردند .
سفینه النجات
امام حسین (ع) به عنوان کشتی نجات آدمیان معرفی شده است که هر کس به آن پناه بیاورد، در امان است.
امام
به معنی پیشوا؛ شیعیان اثنی عشری به دوازده امام اعتقاد دارند که امام حسین (ع) سومین آنهاست.
مقتول
کشتهشده؛ یکی دیگر از لقبهای سید الشهداست.
زکی
پاکیزه، پارسا؛ یکی دیگر از لقبهای سیدالشهدا (ع) است.
عبد الله
بنده خاص خدا را گویند، شهیدی که عبد خداوند و مطیع اوامر الهی بود.
وصی الله
قضای مقامی است که در آن نمینشیند مگر وحی؛ یعنی امام یا کسی که امام او را معین کرده باشد، وحیالله به معنی تعیینشده از طرف خداوند است.
قتیل الکفره
شهید به دست کفر؛ در زمانی که کفر بر حق و عدل حکومت میکند و امام حسین (ع) خود را ملزم برقیام علیه کفر میداند.
ولی الله
ولی به معنی قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر است، به نحوی که فاصلهای در کار نباشد؛ یعنی اگر دو چیز آن چنان به هم متصل باشند که هیچ چیز دیگر در میان آنها نباشد، ماده ولی استعمال میشود و اینکه در مورد قرب و نزدیکی به کار رفته است، ولیالله، به معنی قرب و نزدیکی معنوی به خداوند.
سبط پیامبر
سبط به معنی نواده است. از لقبهای امام حسین (ع) سبط محمد النبی و سبط النبی است. امام حسین (ع) سبط اصغر پیامبر (ص) و امام مجتبی (ع) سبط اکبر نامیده میشوند.
آل الله
مقصود از آل الله و خاندان خدا، اهل بیت پیامبر (ص) اند. امام حسین (ع) خود و دودمان پیامبر (ص) را آل الله دانسته است، آن جا که میفرماید: «نحنُ آل الله و وَرثَه رسوله»
ابوالشهدا
پدر شهیدان؛ کنیهای که بر شهیدان اطلاق میشود. از آن جا که امام حسین (ع) الهامبخش شهیدان راه حق بود و کربلایش دانشگاه شهادت محسوب میشد و میشود، به آن حضرت این عنوان را دادهاند.
ابوالاحرار
امام حسین (ع) همچنین لقب ابوالاحرار را دارد، از آنجا که امام حسین (ع) الهامبخش احرار و آزادگان است و کربلایش محل رجوع آزادگان و شیفتگان طریق هدایت است.
ابوالمجاهدین
امام حسین (ع) همچنین لقب ابوالمجاهدین را دارد، از آنجا که حسین (ع) الهامبخش مجاهدین و شهدا است و کربلایش محل رجوع مجاهدین و شیفتگان طریق هدایت است.
خامس آل عبا
از لقبهای سید الشهدا (ع) است که پنجمین نفر از «اصحاب کسا» است.
خون خدا
لقب سید الشهدا (ع) است و به معنی ثار الله میباشد.
سلطان کربلا
از القاب سید الشهدا (ع) است به معنی بزرگ شهید کربلا.
وترالموتور
یکی از القاب سیدالشهدا (ع) تنهایی اوست .
سریع العبره
یکی از القاب امام حسین (ع) به معنی این است که یادش به سرعت اشکها را جاری میسازد.
قتیل اشقیا
یکی از القاب حسین بن علی (ع) است. او که از خاندان خداوند است به دست شقیترین مردمان به شهادت رسید و این لقب را گرفته است.
حضرت امام حسین(ع)، امام سوم شیعیان است، ثارالله(به معنای خون بهای خدا)، خامس آل عبا، سبط، زکی، وفی، سیدالشهداء و اباعبدالله از القاب دیگر امام حسین(ع) است، کنیه ایشان اباعبداللهاست. امام حسین(ع) ۳ شعبان ۴ هجری قمری در مدینه متولد شدند و در ۱۰ محرم ۶۱ به همراه یاران باوفایشان در نبردی نابرابر با سپاه سیاه یزید در کربلا به شهادت رسیدند.
صبح روز دهم محرم، امام حسین(ع) لشکریانش را که ۳۰ اسب سوار و ۴۲ پیاده بودند را آماده کرد. سمت چپ سپاه را به حبیب بن مظاهر، و سمت راست را به زهیر بن قین و قلب را به عباس سپرد. وی همچنین دستور داد که دور تا دور خیمهها، هیزم جمع آوری کنند و هیزمها را آتش بزنند. خود نیز به خیمهای که قبلا آماده کرده بود رفت و خود را معطر به مشک نمود، سپس در حالی که سوار بر اسب بود و قرآنی به دست داشت، مناجاتی زیبا با خداوند نموده و با مردم کوفه نیز سخن نمود و گفت که «خدا ولی اوست و دین را محافظت خواهد کرد.» به مردم سخنان محمد(ص) که وی و حسن را سرور جوانان بهشت خوانده بود و جایگاه خانواده اش را یادآوری نموده و از آنان خواست تا فکر کنند که آیا کشتن وی، امری مشروع است؟ سپس مردم کوفه را به خاطر اینکه پیشتر از وی خواسته بودند تا پیششان بیاید، سرزنش نمود و درخواست کرد تا اجازه دهند وی به یکی از سرزمینهای اسلامی برود که در آنجا امنیتش تأمین باشد. اما دوباره به وی گفته شد که اول از همه باید تسلیم یزید گردد. حسین(ع) در پاسخ گفت که هیچگاه خودش را همانند یک برده تسلیم نمیکند. امام از اسب پیاده شد و دستور داد تا مهار اسب را ببندند به نشانهٔ اینکه هرگز از معرکه جنگ فرار نخواهد کرد.
حر بن یزید بن ریاحی تحت تاثیر قرار گرفت و به سپاه امام حسین(ع) رفت و کوفیان را به خاطر خیانت به امام سرزنش کرد که البته تاثیری بر روی آنان به وجود نیامد و سر انجام حر در میدان نبرد کشته شد. امام حسین(ع) به اتکای یارانش تا موقعی که تمامی یارانش کشته نشده بودند، وارد جنگ نشد و نمیجنگید.
ظهر روز عاشورا، امام حسین(ع) و یارانش نماز ظهر را به صورت نماز خوف به جا آوردند. بعد از ظهر، سپاهیان حسین، به شدت تحت محاصره قرار گرفتند. عصر عاشورا شد و زمین کربلا غرق در نیزه و شمشیر و جنازه، از سپاه کوچک حق چیزی باقی نمانده بود، اما هزاران هزار گرگ گرسنه همچنان در لشکر شیطان، منتظر طعمه بودند.
دیگر کسی برای حسین(ع) باقی نمانده بود، حبیب، زهیر، بریر، حر، و دیگر اصحاب به شهادت رسیده بودند، اکبر، قاسم، عون، جعفر، و بقیه جوانان بنی هاشم، حتی علی اصغر شش ماهه نیز جان خود را فدای اسلام کرده بودند، حضرت عباس(ع) بی سر و دست، دور از خیمهها به دیدار خدای خویش رفته بود، امام حسین(ع) به این سو و آن سو نظر افکند، در تمامی دشت پهناور، حتی یک نفر نبود تا از او و حریم رسول خدا(ص) دفاع کند.
امام حسین(ع) با زنان و اهل بیت(ع) وداع کرد، کودکان و دخترکان دور امام(ع) را گرفته بودند و نمی دانستند آخرین کلام را چگونه بگویند، سکینه، دختر امام حسین(ع) فریاد زد: « پدر جان! آیا تن به مرگ دادی و دل بر رحیل نهادی؟» امام (ع) پاسخ داد: «چگونه تن به مرگ ندهد کسی که یار و یاوری ندارد.»
امام حسین(ع) با وجود تنهایی و تشنگی، با هزاران هزار سپاهی دشمن، جنگی دلاورانه کرد، گاه به سمت راست لشکر دشمن حمله می کرد و می خواند:
مرگ بهتر از پذیرفتن ننگ است
و ننگ سزاوارتر از آتش جهنم است
سپس به سمت چپ لشکر حمله می کرد و می خواند:
من حسین پسر علی هستم
که هیچگاه سازش نخواهم کرد
از حریم پدرم دفاع میکنم
و بر طریقت پیامبر ره می سپارم
یکی از اهل کوفه روایت کرده است: من ندیدم کسی را که این همه دشمن بر او بتازد و فرزندان و یارانش کشته شده باشند اما اینگونه شجاع و پر جرأت باشد، مردان سپاه بر او می تاختند اما او با شمشیر بر آنان حمله می کرد و لشکر را مانند گله بزی که شیری درنده در آن افتاده باشد پراکنده و تار ومار میساخت، سپس به جای خویش باز میگشت و می گفت: « لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم»
عمر سعد بر لشکریانش فریاد کشید
دسته جمعی و از تمامی جهات بر او حمله کنید. عمر سعد به چهار هزار تیر انداز سپاه دستور داد که از هر سوی بر امام تیر بیاندازند و عدهای نیز با سنگ به حضرت حمله کنند.
در این لحظه یکی از دشمنان سنگی زد که به پیشانی حضرت اصابت کرد و خون بر صورت وی جاری شد، امام خواست آن خون را پاک کند که تیری سه شاخه و زهر آلود بر سینه و قلب حضرت نشست، امام حسین(ع) گفت: «بسم الله و بالله و علی مله رسول الله» و سر به سوی اسمان بلند کرد و گفت: «خدایا تو میدانی این قوم مردی را می کشند که روی زمین پسر پیغمبری غیر از او نیست.» آنگاه تیر را گرفت و از پشت بیرون کشید، خون مانند ناودان بیرون جست، پس امام(ع) دست خود را از آن خون پر کرد و به سوی آسمان پاشید، حاضران می گویند حتی یک قطره از آن خون به زمین برنگشت و ازآن لحظه، آسمان کربلا سرخ شد.
سپس امام حسین(ع) دوباره دست خود را از آن خون پر کرد و صورت و حاسن خویش را با آن آغشته نمود و فرمود:« جد خود رسول الله را اینچنین خضاب شده دیدار می کنم و از دست اینان به او شکایت می کنم» عده ای از پیاده نظام دشمن، دور امام حسین(ع) را گرفتند، یکی از آنان با شمشیر به حضرت زد که بر اثر آن کلاه امام دریده شد و تیغ به سر مبارک وی رسید و خون روان گشت.
سپس شمر با عدهای از سپاهیان دشمن به سوی خیمه گاه حمله کردند، شمر خواست که آن خیمهها را به آتش بکشد، امام حسین(ع) سر برداشت و آن جمله تاریخی خویش را بر زبان آورد که: « اگر دین ندارید و از روز رستاخیز نمی ترسید، لااقل در دنیا آزاده و جوانمرد باشید» آنگاه خطاب به فرماندهان لشکر یزید گفت: « اهل و عیال مرا از دست سرکشان و بی خردان خود حفظ کنید»، سپاه دشمن به امام حسین(ع) نزدیک شد و دایره محاصره را بر وی که از شدت زخمها و تشنگی، تاب و توان نداشت تنگتر و تنگ تر کرد.
زرعه بن شریک به حضرت امام حسین(ع) نزدیک شد و شمشیری به دست چپ آن حضرت زد، سپس شخص دیگر از پشت، تیغ بر شانه امام (ع) وارد آورد که حضرت از شدت آن ضربت، با صورت بر خاک افتاد، این دو ملعون عقب نشستند، در حالی که امام(ع) افتان و خیزان بود؛ گاه به مشقت از جای بر می خواست ولی دوباره بر زمین می افتاد.
سنان بن انس بر امام حمله کرد و با نیزه خویش بر پشت امام(ع) زد، آنقدر سخت که نوک نیزه از سینه حضرت بیرون آمد، امام(ع) در گودال قتلگاه افتاد و واپسین راز ونیاز خود با خدای خویش را آغاز کرد و هرچه می گذشت زیباتر و بر افروخته تر می شد.
دژخیمان، همچون گرگان گرسنه، دور امام حلقه زدند تا به خیال خود کار را تمام و حق را برای همیشه ذبح نمایند، حضرت زینب(س) که دیگر صدای تکبیر و لا حول ولاقوه امام(ع) را نمی شنید فهمید که ماه فاطمه در محاق فرو رفته است؛ پس از خیمهها بیرون دوید در حالی که شیون می کشید: «وااخاه؛ وا سیدا، وا اهل بیتا! ای کاش آسمان بر زمین می افتاد! ای کاش کوهها خرد و پراکنده بر دشت می ریخت...» و خود را به تلی(تپه ای) مشرف بر گودال رساند و آن صحنه دلخراش را مشاهده کرد.
عمرسعد ظاهر گردید و حضرت زینب به او گفت: «وای برتو ای عمر!، آیا اباعبدالله را می کشند و تو نگاه می کنی؟»، قطرات اشک عمر سعد بر گونه اش جاری شد اما پاسخی نداد و روی از زینب برگرداند. حضرت زینب(س) فریاد زد:« وای برشما! آیا مسلمانی میان شما نیست؟» هیچ کس جواب نداد.
شمر بر سر یارانش فریاد کشید: «چرا این مرد را منتظر گذاشتهاید؟!» و خواست که یکی از آنان کار را تمام کند. خولی بن یزید با شتاب از اسب فرود آمد تا سرمبارک آن حضرت را جدا کند، اما تا به امام حسین(ع) نزدیک شد بر خود لرزید و نتوانست، شمر گفت:« بازوی تو ناتوان باد! چرا می لرزی؟» آنگاه خود تیغ به دست گرفت و به همراه سنان برای بریدن رأس مطهر امام حسین(ع) رهسپار قتلگاه شد.
نبرد به پایان رسید و سربازان ابن زیاد رو به غارت آوردند. لباسهای حسین، شمشیر و اثاثیهاش، کفشها و روپوش یمانیاش همگی غارت گردیدند. همچنین زیورآلات و چادر زنان نیز غارت گردید. امام زین العابدین(ع) که بیمار بود در یکی از خیمهها بود و شمر میخواست او را بکشد. اما ابن سعد مانع شد و اجازه نداد کسی به خیمهٔ وی وارد شود.
۱۰ نفر داوطلب شدند که بر بدن پر زخم حسین(ع) اسب بتازانند تا آخرین هتک حرمت را به وی کرده باشند. بعد از اینکه ابن سعد محل جنگ را ترک کرد، اسدیان روستای القاظریه بدن امام حسین(ع) را به همراه دیگر کشتگان، در همان محل وقوع کشتار دفن نمودند. سر امام حسین(ع) به همراه سر دیگر هاشمیان به کوفه و دمشق برده شد.
«إِنّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التّجّارِ وَ إِنّ قَوْمَاً عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إِنّ قَوْمَاً عَبَدُوا اللّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الاَحْرَارِ وَ هِىَ اَفْضَلُ الْعِبَادَةِ».
امام حسین (ع) فرمود: «گروهى خدا را از روى میل به بهشت عبادت مىکنند، که این عبادت تجارتکنندگان است و گروهى خدا را از ترس دوزخ مىپرستند و این عبادت بردگان است، و گروهى خدا را به سبب شایستگى مىپرستند، و این عبادت آزادگان است که برترین عبادت است».
(تحف العقول، ص ۲۷۹ ح۴ )
معاویه برای زیر نظر داشتن امام حسین (ع)، فعالیتها و ملاقاتهای او را توسط مأمورانش کنترل میکرد. پس از شهادت حجر که مردم کوفه نزد امام (ع) آمد و شد میکردند، مروان حکم، حاکم مدینه گزارش آن را به معاویه داد و از وی کسب تکلیف کرد. دینوری مینویسد: «معاویه برای او نوشت در هیچ کاری متعرض حسین (ع) مشو که او با ما بعیت کرده است و بیعت ما را نخواهد شکست و از پیمان تخلف نخواهد ورزید.» (دینوری، 272).
هیچ یک از تاریخ نگاران تصریح نکردهاند که امام حسین (ع) با معاویه بیعت کرده است. به نظر میرسد که معاویه پیمان صلح با امام حسین (ع) را حمل بر بیعت ایشان کرده و شاید هم به رغم عدم بیعت آن حضرت با او میخواسته است ظواهر را حفظ کند. معاویه در پاسخ امام نامهای نوشت و چند نکته را یادآور شد. نخست آنکه بیعت آن حضرت و لزوم وفاداری به آن را یادآوری کرد. دوم این که وانمود کرد حق آن حضرت را رعایت کرده و اگر امام (ع) بخواهد با او مکر کند، او نیز با وی مکر خواهد کرد. سوم این که وی را از فریب فرومایگان (مردم کوفه) بر حذر داشت. امام حسین (ع) برای او نوشت: «من نمیخواهم با تو جنگ و بر خلاف تو قیام کنم.» (همانجا). بلاذری که پاسخ کامل امام حسین (ع) را به معاویه ضبط کرده، در ادامه مینویسد: «من به جنگ و دشمنی با تو برنخاستهام و از این که این کار را ترک گفته و کمر به مخالفت تو و یاران ظالم و خلافکار تو که طرفداران ظلم و اعوان شیطان رجیماند نبستهام، از خداوند بیمناکم… مگر تو نیستی قاتل حجر بن عدی و اصحاب او؟ آن مردان عابد و خاشع که بدعت را بزرگ میشمردند و امر به معروف و نهی از منکر میکردند. با آنکه پیمانهای محکم و عهدهای مؤکد با آنان بسته بودی، از روی دشمنی و ستمگری آنها را کشتی و بر خداوند جرأت ورزیدی و عهد او را سبک شمردی. مگر تو نیستی قاتل عمرو بن حمق، آن بزرگمردی که عبادت خدا جسم او را فرسوده و پوست او را افسرده بود. با اینکه با او آنچنان عهد و پیمانی بسته بودی که اگر با غزالان بسته میشد، از سر کوهها فرود میآمدند. مگر تو نیستی که در عهد اسلام، زیاد را به خود منسوب ساختی و چنین نمودی که پسر ابوسفیان است؟ با آنکه رسول خدا (ص) حکم فرموده است که «فرزند از بستر است و زناکاره را جز سنگ نصیبی نیست» وسپس او را بر اهل اسلام مسلط ساختی که ایشان را بکشد و دست و پای آنان را قطع کند و بر شاخههای نخل بیاویزد. سبحان الله ای معاویه! گویا تو از این امت نیستی و اینان از تو نیستند.» (بلاذری، 3/153 و 154؛ ابن قتیبة، 1/201 و 202؛ امینی، 20/66 و 67؛ آل یاسین، 418 ـ 416؛ سپهر، 6/157 و 259).
این شدیدترین نامهای است که میتوان به رئیس یک حکومت نوشت و بدون هیچ ترس و واهمه، جنایتهای او را یادآور شد. شاید کسانی که از خوی پلید معاویه آگاهی نداشته باشند تصور کنند که این حلم و بردباری معاویه بود که امام (ع) به خود اجازه داد این گونه براو بتازد. لیکن این امر حاکی از شجاعت و جسارت امام حسین (ع) بود که هرگاه فرصتی به دست میآورد، جنایتهای آنها را بر ملا میساخت و این امر در مبارزات امام (ع) علیه ولیعهدی یزید به خوبی روشن است.
امام حسین (ع) نه تنها خلافت یزید را مصیبتی برای مسلمانان میدانست، بلکه به معاویه هشدار داد که بار گناهانش در آخرت، دامنگیر او خواهد شد.
معاویه متناسب با وضع موجود از امام (ع) تجلیل میکرد و یا او را مورد تهدید و بیمهری قرار میداد. این امر بدان سبب بود که نمیخواست خود را با بنیهاشم و شیعیان درگیرکند؛ زیرا خاطرههای تلخی از اینرو در روییها در ذهن داشت.
کار بیعت گرفتن برای یزید از مخالفان، با مرگ معاویه عقیم ماند و معاویه که میدانست از این ظاهر سازیها طرفی نبسته و مخالفان بر موضع خود استوارند و اگر یزید بر آن پافشاری کند، منجر به درگیری میان آنها خواهد شد و این چیزی بود که معاویه همواره از آن پرهیز میکرد؛ از این رو در لحظات آخر عمر، به یزید در مورد مخالفان رهنمودهایی داد. از جمله در مورد امام حسین (ع) گفت: «حسین بن علی مردی است کم خطر و امیدوارم خدا او را به وسیلة کسانی که پدرش را کشتند و برادرش را بیکس گذاشتند، از پیش بردارد. نسبت بزرگ دارد و حق بزرگ و قرابت محمد (ص) چنان میبینیم که مردم عراق او را به قیام وا میدارند. اگر به او دست یافتی گذشت کن که اگر من باشم، گذشت میکنم.» (طبری، 7/2888 و 2886؛ ابن اعثم، 813 و 816 و 817؛ نخجوانی، 62؛ بلاذری، 1/144؛ ذهبی، 5/7). یزید که تجربة سیاسی و عاقبتاندیشی پدر را نداشت، توجهی به اندرزهای معاویه نکرد و آن فاجعه بزرگ در جهان اسلام مرتکب شد. مغیرة بن شعبه که نامزدی یزید را برای خلافت نزد معاویه مطرح کرد، به یاران خویش گفت: «من پای معاویه را در یک گودال بسیار عمیق نهادهام واین کار برای امت محمد(ص) بسیار سخت و ناگوار است و شکافی ایجاد کردم یا چاکی زدم که هرگز پینه بردار نخواهد بود.» (ابن اثیر، 5/52).
امام حسین (ع) همانند پدرش امام علی (ع) و برادرش امام حسن (ع)، معاویه را غاصب خلافت میشناخت و مبارزه علیه او را بر خود فرض میدانست؛ ولی با توجه به اینکه معاویه با بهرهگیری از نیرنگها و تبلیغات ویرانگر، فضای جامعه را آشفته کرده بود و تمام امکانات جامعه را اعم از مادی و معنوی در اختیار داشت و همچنین خود را خلیفة بر حق معرفی کرده بود، امام (ع) به رغم اینکه بنابر قول خودش وظیفه داشت با معاویه نبرد کند، ولی به خوبی میدانست که قیام او در این فضای آشفته با آن قداست دروغین که معاویه در نظر مردم برای خود ایجاد کرده بود، به نتیجة مطلوبی نخواهد رسید. به عبارت دیگر اگر امام حسن (ع) با پذیرش عهدنامة صلح، کیان اسلام را حفظ کرد، امام حسین (ع) هم با سکوت و گاه و بیگاه با مبارزات سیاسی، وظیفهاش را انجام داد. البته این شیوه برای امام (ع) بسیار دردناک بود و همیشه آرزو داشت که مبارزة همه جانبهای را علیه بنیامیه آغاز کند. اهمیت این امر برای امام (ع) چنان مهم بود که حتی در سالهای آخر عمر معاویه به تهیه مقدمات آن پرداخت و پیش از آنکه یزید بر کرسی خلافت غصب شده تکیه زند و از منافع آن بهرهمند گردد، امام (ع) آن مبارزه همه جانبه را آغاز کرد. بنابراین اگر امام (ع) در زمان معاویه قیام مسلحانه نکرد، بدان معنی نیست که پایبند به عهدنامة صلح نقض شده از جانب معاویه بود؛ بلکه به سبب حساسیت این مبارزه، در صدد فراهم آوردن شرایط آن بود که بتواند با حداقل امکاناتی که در اختیار داشت، کار عظیم و جاودانهای را انجام دهد.