شمع کلمات پیکره ی شعری نو

شمع میسوخت و همی گردش جانانه او

در شگفتم از این دور پروانه او

دور محفل زنور از چه غزل میخوانی

شعریست که سوختم از  پروانه او

نیم نگاهی دور گردون جهان میگذرد

وین زبر زان زبر زین زمان میگذرد

درد و رنجی که مرا برد زکاشانه بجای

آنچه میبود زبجا کندو ببرد زان بکجا

رفتنی از بر شعری که غزل  هست نیاز

دور بر نیاز  بر صف روح هست زنور

نور گرادگرد نورست که شعله همی پر کند

شعله از شوق رهایی  در تابش شدن

نور فشانی زتاریکی زنور نور شدن

از همی قصه زاول زکجا میخوانی

قصه اول زآخر همی شعر کجا میخوانی

فاصله بند زبند شعر من را هجایا دارد

دو  سه بند شعر من بر کشیده چون صدا

روی تشدید همی  وصف مکرر دارد

بخش کردم کلمه واژه شکفت از عجب

زیر معنای زبر زان زبری زان دارد

در بر زیر زاوجی  گرفت از جمله

سر خط حرف من شعر دگر نو دارد

شاعر-حسام الدین شفیعیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد