«وَ اِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِى وَ اُمِّى اِلَهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِى اَنْ اَقُولَ مَا لَیْسَ لِى بِحَقٍّ اِنْ کُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِى وَ لَا اَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِکَ اِنَّکَ اَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ»* «مَا قُلْتُ لَهُمْ اِلَّا مَا اَمَرْتَنِى بِهِ اَنْ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّى وَ رَبَّکُمْ وَ کُنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً مَّا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِى کُنتَ اَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ اَنْتَ عَلَى کُلِّ شَىْءٍ شَهِیدٌ»؛ (به خاطر بیاور هنگامى را که خداوند [در قیامت] به عیسى بن مریم(علیه السلام) مى گوید: «آیا تو به مردم گفتى که من و مادرم را -غیر از خدا- معبود قرار دهید؟»، عیسى مى گوید: «خداوندا! منزهى، من هرگز حق ندارم آنچه شایسته من نیست بگویم اگر چنین گفته بودم تو مى دانستى، آنچه را در دل من است مى دانى و من آنچه در ذات تو است نمى دانم و تو داناى اسرار پنهانى» * «من به آنها چیزى نگفتم جز آنچه به من امر فرمودى که [تنها] خدارا بپرستید که پروردگار من و شما است و تا زمانى که من در میان آنها بودم گواه ایشان بودم [تا از مسیر توحیدبه سوى شرک منحرف نشوند] اما هنگامى که مرا باز گرفتى، تو مراقب آنان بودى، و تو بر هر چیزى گواهى
..........
مهم ترین منبع شناخت دیدگاه مسیحیت نسبت به شخصیت عیسى(علیه السلام)، اناجیل چهارگانه (متى، مرقس، لوقا و یوحنا) است و ماجراى تولد وى بیشتر در انجیل متى و لوقا آمده است; و مهم ترین منبع شناخت نظر اسلام نسبت به عیسى بن مریم(علیه السلام)قرآن است
.........
زنده کردن پرندگان به اذن خدا: «وَ اِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ بِاِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیها فَتَکُونُ طَیْراً بِاِذْنِی»؛ (از گِل به فرمان من چیزى شبیه پرنده مىساختى سپس در آن مى دمیدى و به اذن من پرنده زنده اى مى شد
.........
داستان به صلیب کشیده شدن حضرت عیسى (علیه السلام) چیست؟ اختلاف قرآن و کتاب مقدس را در این باره توضیح دهید.
هر چهار انجیل چگونگى دست گیرى، محاکمه و به صلیب کشیده شدن حضرت عیسى را با تفاوت هایى جزئى نقل کرده اند. خلاصه ى داستان از انجیل مرقس بدین قرار است:
دو روز به عید فصح مانده بود. سران کاهنان و ملایان یهود درصدد بودند عیسى(علیه السلام) را مخفیانه دستگیر کنند و به قتل برسانند. آنان مى گفتند: این کار را در ایام عید نباید کرد مبادا که مردم آشوب کنند... بعد از آن یهوداى اسخریوطى، که یکى از آن دوازده حوارى بود، پیش سران کاهنان رفت تا عیسى را به آنان تسلیم نماید. آنان وقتى این را شنیدند تسلیم شدند و به او وعده ى پول دادند. یهودا به دنبال فرصتى بود تا عیسى را تسلیم کند... او هنوز صحبت مى کرد که ناگهان یهودا، یکى از آن دوازده حوارى، همراه با جمعیتى که همه با شمشیر و چماق مسلح بودند، از طرف سران کاهنان به آن جا رسیدند. تسلیم کننده ى او به آنان علامتى داده و گفته بود: «کسى که مى بوسم همان شخص است او را بگیرید». پس همین که یهودا به آن جا رسید، فوراً پیش عیسى(علیه السلام) رفت و گفت: «اى استاد» و او را بوسید. آنها عیسى را گرفتند و محکم بستند... سران کاهنان و تمام اعضاى شوراى یهود درصدد بودند که مدرکى علیه عیسى به دست آورند تا حکم اعدامش را صادر کنند، اما مدرکى به دست نیاوردند. بسیارى علیه او شهادت نادرست دادند، اما شهادت هایشان با یکدیگر سازگار نبود... کاهن اعظم از او پرسید «آیا تو مسیح پسر خداى متبارک هستى؟».
عیسى گفت: «هستم; و تو پسر انسان را خواهى دید که در دست راست خداى قادر نشسته و بر ابرهاى آسمان مى آید.»
کاهن اعظم گریبان خود را چاک زد و گفت: «دیگر چه احتیاجى به شاهدان هست، شما این کفر را شنیدید. رأى شما چیست؟»
مریم مجدلیه و مریم مادر شویا دیدند که عیسى کجا گذاشته شد.
پس از پایان روز سبت مریم مجدلیه و مریم مادر یعقوب و سالومه روغن هاى معطرى خریدند تا بروند و بدن عیسى را تدهین نمایند. صبح زود روز یکشنبه، بر سر قبر رفتند. آنها به یکدیگر مى گفتند: «چه کسى سنگ را براى ما از جلوى قبر خواهد غلطاند؟» وقتى خوب نگاه کردند، دیدند که سنگ بزرگ از جلوى قبر به عقب غلطانیده شده است. پس به داخل مقبره رفتند و در آن جا مرد جوانى را دیدند که در طرف راست نشسته بود و لباس سفید بلندى در برداشت. آنها متحیّر ماندند، اما او به آنان گفت: تعجب نکنید، شما عیساى ناصرى مصلوب را مى جویید. او زنده شده و دیگر این جا نیست. نگاه کنید; این جا جایى است که او را گذاشته بودند. حالا بروید و به شاگردان او، خصوصاً پطرس، بگویید که او پیش از شما به جلیل خواهد رفت و همان طور که خودش به شما فرموده بود او را در آن جا خواهید دید
این گزارش انجیل مرقس را سه انجیل دیگر با تفاوت هایى جزئى نقل کرده اند.[36] بر اساس این گزارش ـ که مسیحیان به آن عقیده دارند ـ حضرت عیسى به صلیب کشیده و دفن شد، ولى پس از سه روز زنده شد و به آسمان رفت و نزد خداوند جاى گرفت.
قرآن نیز این ماجرا را گزارش مى دهد، و بر اساس آن مسیح اکنون زنده است و در نزد خدا جاى دارد; با این تفاوت که ظاهر قرآن دلالت بر این دارد که حضرت عیسى مصلوب نشد و او را نکشتند، بلکه این امر بر دشمنان او مشتبه شد و حضرت مستقیماً به آسمان برده شد.
تصلیب، مرگ و قیام حضرت عیسی (ع) از رویدادهای بنیادی و جنجالی تاریخ مسیحیت، و در عین حال یکی از نقاط اختلافی میان مسلمانان و مسیحیان است. اگر برای مسئله تصلیب و مرگ عیسی (ع)، دو بعد الاهیاتی و تاریخی قائل شویم، باید گفت تفاوت الاهیاتی آموزه مسیح در دو دین، ناظر به تفاوت روایت تاریخی آن است. رویداد تصلیب و مرگ مسیح در کل نظام دینی مسیحیت جایگاه محوری دارد و اساس بسیاری از آموزههای بنیادین شده است. مطابق اناجیل، مسیح به دست سربازان رومی دستگیر، محاکمه و به صلیب کشیده شد و پس از آن دفن گردید، امّا پس از سه روز از میان مردگان برخاست و به آسمان صعود کرد. روایت تصلیب عیسی و مرگ او در اسلام بسیار متفاوت با روایت مسیحی آن است. دیدگاه برخی مفسران درباره به صلیب رفتن عیسی، به نوعی همطراز و همسان با روایت مسیحیان از ماجرای تصلیب عیسی است. با بررسی تفاسیر و ادله متفاوت میتوان گفت مفسران اسلامی به نظری کاملاً قطعی درباره به صلیب رفتن عیسی یا وفات او نرسیدهاند و ادله هر کدام نقاطی مبهم و مناقشهپذیر دارد و شاید بتوان ادعای مفسران همدل با روایت مسیحی از به صلیب رفتن عیسی را خالی از وجه ندانست و به آن نزدیک شد.
کلیدواژهها
صلیب؛ مرگ عیسی؛ قرآن؛ احادیث؛ تفسیر
اصل مقاله
دو آیه از قرآن مجید به سرنوشت حضرت عیسی (ع) پرداخته که یکی از این دو آیه شریفه به «توفّی» حضرت عیسی (ع) و دیگری به «تصلیب» وی اشاره دارد:
1. در آیه شریفه: «اِذْ قال یا عیسی اِنّی مُتَوَفّیک و رافِعُک اِلَی و مُطَهِّرُک مِنَ الَّذینَ کفَروُا ...؛ و به یادآور هنگامی را که خدا به عیسی گفت: ای عیسی من تو را برمیگیرم و به سوی خود بالا میبرم و از کسانی که کافرند تو را پاک میگردانم ...» (آلعمران: 55).
2. در آیه شریفه دیگری میفرماید: «وَ قولِهِمْ اِنّا قَتَلْنا المسیحَ عیسی ابْن مَرْیمَ رَسولَ الله وَ ما قَتَلوُهُ و ما صَلَبوه وَ لکنْ شُبِّهَ لَهُمْ ... بَلْ رَفَعَهُ الله اِلَیهِ ...؛ و سخن آنها که گفتند ما عیسی بن مریم، رسول خدا را کشتیم، در حالی که آنان نه او را کشتند و نه به دار زدند، بلکه امر بر ایشان مشتبه شد و به یقین او را نکشتند، بلکه خدا او را به سوی خویش بالا برد ...» (نساء: 157 و 158).
معناشناسی واژه «توفّی» در آیه اوّل
«توفّی» در لغت، به معنای أخذ و دریافت به نحو تمام و کمال آمده است (قرشی، 1361: 7/231). «توفیتُ الشیء»، یعنی آن چیز را به طور کامل دریافت و قبض کردم. به مرگ نیز از آنرو وفات گفته میشود که روح به هنگام مردن، به شکلی کامل، گرفته میشود (طبرسی، 1403: 2/98).
مفسران مسلمان درباره معنای «توفّی» و «رفع» در این آیه دیدگاههای متفاوتی مطرح کردهاند. برخی از مفسران، از جمله فخر رازی (فخر رازی، 1401: 8/74-76)، ابوحیان اندلسی (ابوحیان اندلسی، 1413: 1/497)، مراغی (المراغی، 1365: 3/164-165) و الخازن (الخازن، 1415: 1/462-463) برای فهم هرچه بهتر این آرا، آنها را جمعآوری و تقسیمبندی کردهاند. با نیمنگاهی به تقسیمبندی فخر رازی در تفسیر الکبیر باید گفت مفسران درباره واژه «توفّی» در این آیه دو نظریه کلی مطرح کردهاند:
یکم. برخی از مفسران معتقدند باید آیه بدون تقدیم و تأخیر بر ظاهرش حمل شود، یعنی «متوفّیک و رافعک الیّ» بر اساس ترتیب ذکرشده در آیه تفسیر شود. با توجه به این تقدیم و تأخیر میتوان آیه شریفه را به چندین وجه تأویل کرد:
الف. متوفّیک: یعنی عمرت را به عمر طبیعی میرسانم و نمیگذارم تو را به قتل برسانند، بلکه تو را به آسمان میبرم و با ملائکه آسمان همنشین میکنم. بنا بر این نظر، «توفّی» به معنای أخذکردن و گرفتن به نحو تمام و کمال است (طبرسی، 1403: 1/449). مثلاً قرطبی مینویسد: «مُتَوَفِّیک» یعنی «قابِضُک و رافعک إلی السّماء، بدون الموت» (قرطبی، 1427: 4/99؛ طوسی، بیتا: 2/478). بنا بر این تفسیر، توفّی به نوع نجات عیسی از دست یهودیان و عروج وی به آسمان اشاره دارد (قمی مشهدی، 1368: 3/112). شماری از مفسران، از جمله کعبالاحبار، حسن بصری، فخر رازی، نسفی، ابوحیان اندلسی، طبرسی، بحرانی، زمخشری، حسنین محمد مخلوف، فیض کاشانی و بلاغی این نظریه را پذیرفتهاند (برای نمونه نک.: نسفی، بیتا: 1/161؛ ابوحیان اندلسی، 1413: 1/497؛ السّدی الکبیر، 1414: 176؛ قمی، 1404: 1/103؛ ثعلبی، 1422: 3/81-82؛ سمعانی، 1418: 1/324-325؛ فخر رازی، 1401: 8/74-76؛ حسنین محمد مخلوف، 1401: 82-83؛ فیض کاشانی، 1415: 1/341؛ بلاغی نجفی، بیتا: 1/288؛ زمخشری خوارزمی، 2009: 174).
ابنعباس و وهب بن منبه معتقدند عیسی سه ساعت به حالت مرگ درآمد و سپس به آسمان رفت (ابنعباس، 1412: 62-63) و ابنجریح نیز همین قول را ذکر کرده است (الرومی، 2005: 135). محمد ابن اسحاق میگوید نصارا گمان میکنند مرگ، هفت ساعت عیسی را در برگرفت، سپس زنده شد و به آسمان رفت (ابناسحاق، 1417: 52). روایتی از حاکم نیشابوری نیز به همین صورت ذکر شده است (همان). ربیع ابن انس معتقد است خدا او را به هنگام بالابردن به آسمان میراند (سمعانی، 1418: 1/324-325).
دوم. برخی دیگر از مفسران اسلامی معتقدند نباید آیه را بر ظاهرش حمل کرد، بلکه باید معتقد بود که در آیه تقدیم و تأخیر رخ داده است، به این ترتیب که ترتیب واقعی آیه رافعک الیّ و متوفیک باشد. آنان برای این تفسیر خود، شواهد قرآنی دارند و معتقدند اینگونه تقدیم و تأخیر در قرآن فراوان اتفاق افتاده است. بنا بر این تفسیر، «رافعک الیّ» یعنی در هنگام حیات و با جسم و روح تو را بالا میبرم و «متوفّیک» یعنی بعد از نزولت از آسمان (در آخرالزمان) جانت را میگیرم. سمرقندی (سمرقندی، 1413: 1/272)، فراء (سمعانی، 1418: 1/324-325)، ضحّاک و جماعتی از اهل معنا، از معتقدان به این قول هستند (فخر رازی، 1401: 8/74-76؛ ثعلبی، 1422: 3/81-82). بنا بر این قول، عیسی با جسم و روحش و در حال حیات به آسمان رفته و در آخرالزمان نزول خواهد کرد.
از نگاه مفسر المنار، با وجود این اقوال و تأویلات، باید قول سومی را که مفسران در دستهبندی خود به آن اشاره نکردهاند، اضافه کرد و آن اینکه بعضی از مفسران معتقدند درست است که مسیح به دار آویخته نشد، اما بعدها خداوند وی را میراند و تنها روح او را به آسمان برد، زیرا توفّی را در معنای متبادر خود، که همان موت و مرگ باشد، به کار میبرند «و رافِعک إلی» را صعود و بالابردن روح عیسی میدانند (رضا، 1367: 3/315-317).
ابنعاشور، مراغی و شلتوت این نظر را میپذیرند و برای این سخنِ خود نیز ادله محکمی اقامه میکنند. مثلاً ابنعاشور مینویسد: «ظاهر معنای «متوفّیک» این است که من تو را میمیرانم. معنای اصلی این فعل هر کجا استفاده شده به معنای مرگ است و برای خواب نیز مجازاً استعمال میشود. زیرا خواب به مرگ شبیه است» (ابنعاشور، 1984: 3/258).
ابنعاشور در آخر کلام خود اینگونه جمعبندی میکند:
اما به نظر میرسد اگر آیه حمل بر ظاهر و توفّی به معنای مرگ گرفته شود و احادیث تأویل گردد، به صواب نزدیکتر است؛ به این معنا که عیسی مانند شهدا زنده است؛ حتّا زنده بودنش قویتر از شهدا است. وقتی نزول عیسی بر ظاهر حمل شود، به معنای «بعث» است و جعلیبودن حدیث ابوهریره نیز ظاهر میشود،[2] چرا که غیر از او هیچ کس این حدیث را نقل نکرده و روایات در این باب مختلف و غیرصحیح است (همان).
معناشناسی واژه «رفع»
تفسیر معروف در میان مفسران این است که خداوند عیسی را به آسمان برده است؛ اما در چگونگی این رفع و اینکه آیا به صورت خواب بوده است یا جسمانی، یا روحانی و جسمانی (با هم)، نظر مفسران متفاوت است.
تحلیل و نقد دو دیدگاه در باب تفسیر توفی
دو دیدگاه درباره زندهبودن یا مرگ مسیح بیان شد که یک دیدگاه واژه «توفّی» را به معنای مرگ گرفته و معتقد است عیسی طبق آیه شریفه «انّی متوفّیک» رحلت کرده است. این گروه، روایات زندهبودن عیسی را تأویل بردهاند و به نوعی زندگانی خاص برای عیسی، مانند زندگی شهدا، قائلاند و دلیل آنان این بود که متبادر از کلمه «توفّی»، مرگ است.
دلیل چهارم، ادعای اجماعی است که بلاغی مطرح میکند (بلاغی نجفی، بیتا: 33-36).
دلیل پنجم، آیهای است که در آن به سخنگفتن عیسی در گهواره و به هنگام پیری اشاره دارد: «یکلّم الناس فی المهد و کهلاً». اگر بگوییم عیسی مرده است، بنا بر روایات اسلامی و مسیحی که عمر زمینی وی را 33 سال دانستهاند، این آیه بیمعنا خواهد بود. زیرا کهل به معنای کهولت و پیری است، در حالی که عیسی در جوانی از نظرها غایب شد. بنا بر این آیه، عیسی باید زنده بوده باشد و در زمانی دیگر، یعنی در پیری، با مردم سخن گوید. ثعلبی در تفسیر خود مینویسد: «به حسن بن فضل گفتند: آیا برای نزول عیسی از آسمان دلیلی در قرآن وجود دارد؟ گفت: بله قول خدا که فرمود: «یکلم الناس فی المهد و کهلاً» زیرا عیسی روی زمین به کهولت نرسید، معنایش آن است که بعد از نزولش از آسمان و در زمان پیری با مردم سخن میگوید» (ثعلبی، 1422: 3/81-82).
اما دلایل این گروه نیز مناقشهپذیر است و خالی از اشکال نیست. زیرا مفسرانی که اشاره به مرگ عیسی و سپس زندهشدن دوباره او و عروجش به آسمان داشتهاند دلیلی بر مدعای خود، جز سخن برخی صحابه، مانند ابنعباس، ندارند و مشخص نیست به چه دلیل زندهشدن وی پس از مرگ را مفروض دانستهاند، در صورتی که از ظاهر آیه بهتنهایی چنین برداشتی نمیتوان کرد. همچنین، سیاق آیه، همانگونه که بیان شد، دلالت بر دلداری حضرت عیسی و نجات او از مکر و دسیسه قتلش دارد و با این معنا که عیسی بعدها به مرگ طبیعی از دنیا رفته باشد منافاتی ندارد. حتی از برخی قرائن میتوان چنین برداشت کرد که عیسی فرار کرده و در جای دوردستی بعدها از دنیا رفته است و «متوفیک» در این آیه به صورت وعدهای از طرف خدا به عیسی باشد که تو را از قتل رهانیده و خود به مرگ طبیعی جان تو را میستانیم و پس از آن روح تو را به سوی خود بالا میبریم (نک.: قزما خوری و دیگران، 1996: 175-178، به نقل از: عبده، بیتا: 6/17-59). همچنین، ادعای اجماع بلاغی نجفی نیز معارضان بسیار دارد و محقق نمیشود. بنابراین، با توجه به اشکالاتی که به اقوال مختلف در معنای این آیه وارد است نمیتوان نتیجهای قطعی بر مرگ یا زندهبودن عیسی و عروجش گرفت.
بنا بر آنچه تاکنون بیان شد، موضوع عروج عیسی، متّفق و مشترک میان مسلمانان و مسیحیان است. هرچند این مضمون نقطه اختلاف میان دو دین نیز شده است، چراکه آنان معتقدند عیسی به صلیب رفت، در حالی که بنا بر ظاهر آیه دوم، قرآن کریم کشتهشدن مسیح به دست یهودیان را انکار کرده و این خبر را برخاسته از اشتباهی میداند که برای آنان رُخ داده است: «وقَولِهِم اِنّا قَتَلنَا المَسیحَ عیسَی ابنَ مَریَمَ رَسولَ اللّه ِو ماقَتَلوهُ و ماصَلَبوه ُو لـکِن شُبِّهَ لَهُم و اِنَّ الَّذینَ اختَلَفوا فیهِ لَفی شَکّ مِنهُ ما لَهُم بِهِ من عِلم اِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ و ماقَتَلوهُ یقیناً * بَل رَفَعَهُ اللّه ُاِلَیهِ و کانَ اللّهُ عَزیزًا حَکیما».
الف. کسانی که آیه دوم را تأویل نمیبرند و قائل به مصلوبنشدن عیسی و کشتهنشدن او بر روی صلیب هستند و شخص دیگری را که یهود بهاشتباه عیسی قلمداد کردند شخصی میدانند که به صلیب رفت و کشته شد. در اینجا نیز برخی، که مشهور مفسراناند، آن را حادثهای خارقالعاده و اعجازی میدانند که در آن خداوند فرد دیگری را به شکل و شمایل مسیح درآورد و یهودیان او را اشتباهاً به جای آن حضرت دستگیر و مصلوب کردند. ابنعباس و سدی با اختلاف در پارهای جزئیات معتقدند آن فرد یهودی که برای دستگیری مسیح آمده بود، به قدرت خداوند به عیسی شباهت یافت و به جای او دستگیر و مصلوب شد (فخر رازی، 1401: ۱۱/۱۰۰). قتاده، مجاهد، ابناسحاق و وهب بن منبّه فرد مصلوب را یکی از حواریان میدانند؛ با این تفاوت که وهب معتقد است هنگامی که مأموران برای دستگیری عیسی آمدند، همه حواریون آن حضرت که نزد وی بودند، به قدرت خدا شبیه و همانند او شدند و مأموران، ناتوان از شناخت مسیح تهدید کردند که اگر وی خود را معرفی نکند، همه را خواهند کشت. یکی از حواریون داوطلبانه خود را عیسی خواند و دستگیر و مصلوب شد (طبرسی، 1403: ۳/۲۳۳).[6] اما به باور قتاده، مجاهد و ابناسحاق فقط یکی از حواریون به عیسی شباهت یافت و دستگیر شد (آلوسی، 1414: ۶/۱۶). از یهودای اسخریوطی (همان: ۶/۱۶؛ رضا، 1367: ۶/۱۹)، شمعون قیروانی، که صلیب مسیح را تا محل اعدام برد (زیبایینژاد، 1382: ۷۳) و نیز از نگهبان یهودی خانه عیسی به عنوان فرد مصلوب یاد کردهاند (فخر رازی، 1401: ۱۱/۱۰۰). اما پرسش این است که: اگر بنا بود خدا به وجه معجزهآسا اقدام به نجات عیسی کند چه دلیلی بر جایگزینی شخص دیگری بود؟ زیرا خدای قادر بر هر معجزهای، قادر بود عیسی را به آسمان عروج دهد بدون آنکه شخص دیگری به جای او به صلیب رود و توجیهی نیز برای این جایگزینی وجود ندارد، بلکه اگر بنا بر معجزه بود جایگزیننشدن ترجیح دارد.
در مقابل نگاه مشهور، دیدگاه دیگری وجود دارد که تفسیری عادی و طبیعی از حادثه به دست میدهد. بر اساس این تفسیر، از آنجا که مأموران یهودی عیسی را بهخوبی نمیشناختند، در آن اوضاع پر از هرج و مرج، فرد دیگری را که شبیه مسیح بود، بهاشتباه دستگیر کردند و به صلیب کشیدند (طباطبایی، 1393: ۵/۱۳۲).
نظر ابوعلی جبایی را نیز میتوان در مقابل دیدگاه مشهور دانست. به اعتقاد وی، وقتی عیسی به آسمان عروج کرد، یهودیان برای اینکه این مسئله زمینهساز ایمان مردم به آیین مسیح نشود، دیگری را دستگیر و مصلوب و از نزدیکشدن مردم به او جلوگیری کردند تا چهرهاش کاملاً دگرگون و ناشناختنی شود، و سپس آن فرد مصلوب را مسیح خواندند و این خبر بعدها باوری عمومی شد (طبرسی، 1403: 3/233؛ آلوسی، 1414: 6/16). برخی نیز مدعی وجود دو شخص تاریخی به نام مسیح در تاریخ شدهاند: مسیح راستین که مصلوب نشده و به قتل نرسید و مسیح دروغین که به صلیب کشیده شد؛ اما با گذشت زمان آن دو، یکی پنداشته شدند (طباطبایی، 1393: ۵/۱۳۳).
ب. کسانی که آیه دوم را به نفع تفسیرشان از آیه اول تأویل میبرند و معتقدند شخص عیسی به روی صلیب رفت و کشته شد ولی دوباره از مرگ برخاست و عروج کرد و قرآن در ظاهر به صلیب رفتن و کشتهشدن او را نفی میکند در حالی که معنای واقعی آیه این است که در حقیقت با رستاخیز عیسی از میان مردگان، گویی وی نه به صلیب رفته و نه کشته شده است و یهودیان به هدف خود از خاموشکردن نور عیسی نرسیدهاند. برخی دانشمندان مسیحی با توجه به دیدگاههای این طیف از مفسران اسلامی، آیات قرآن را به نفع روایت مسیحی از صلیب گرفتهاند و قرآن را همسو با دیدگاه مسیحیت تأویل کردهاند. آنان سه نوع برداشت از آیه دوم داشتهاند