1- سرزمین ما خشک است، از خدا بخواه آب هایی در این سرزمین جاری شود.
2- باید باغی در اختیار داشته باشی که از میوه های آن بهره مند شویم و در میان آن آب جاری باشد.
3- آسمان را قطعه قطعه بر سر ما فرو ریزی.
6- به سوی آسمان بروی و تا نامه ای که نبوتت را تصدیق کند از آسمان نیاوری، ایمان نمی آوریم
3- منظور از درخواست معجزه، ایمان آوردن است و وقتی آن ها لجوج هستند، چنین درخواستی اجابت نمی شود
به این ترتیب این اشراف در تلاش بودند با طرح شک در این که صراط واقعی معلوم نیست کدام است، پیامبر صلی الله علیه و آله را به پذیرش قرائت خود وادار سازند و آنان نیز به قرائت پیامبر صلی الله علیه و آله احترام بگذارند و به این ترتیب بذر شک در دل ها کاشته می شد اما پیامبر صلی الله علیه و آله همچنان بر یقین خود باقی ماند و قرائت خود را که از منشاء وحی گرفته بود، یگانه قرائت واقعی دانست و در دام آنان گرفتار نشد. اشراف حتی راضی شدند پیامبر صلی الله علیه و آله در ظاهر به خدایان آن ها احترام گذارد و استلام نماید و آنان خدای محمد را تایید کنند اما سوره ی کافرون در همین زمان نازل شد و آنان را ناکام گذاشت
مشرکان که از تاثیر روش های قبلی ناامید شده بودند، به ابزارهای روانی جدید روی آوردند آنان با تمسخر و استهزاء این بار تلاش کردند شخصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را منزوی سازند و نزد مردم عادی او را تحقیر کنند، شاید از تعداد پیروانش کاسته شود.
ابولهب و ابوجهل، اسود بن عبد یغوث، ولید بن مغیره، عاص بن وائل، عقبة بن ابی معیط و ابو سفیان جزو این گروه هستند. ابولهب در تمام دوران بعثت از هیچ کوششی در راه مبارزه با پیامبر صلی الله علیه و آله کوتاهی نکرد. او و همسرش ام جمیل چنان در تمسخر و آزار پیامبر صلی الله علیه و آله پیشقدم شدند که نامشان در قرآن آمد. ام جمیل وقتی شنید آیاتی درباره ی او و همسرش نازل شده است اشعاری در هجو پیامبر صلی الله علیه و آله سرود
اسود بن عبد یغوث مسلمانان را مسخره می کرد و زمانی که آنان را می دید می گفت: پادشاهان روی زمین آمدند. وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله را می دید می پرسید: ای محمد امروز از آسمان با تو سخن گفته شده است؟ گفته اند او با وضع بدی مرد
عاص بن وائل نیز با ابتر خواندن پیامبر صلی الله علیه و آله او را مسخره می کرد، که آیات سوره ی کوثر در این باره نازل شد حکم بن ابی العاص نیز به دنبال رسول خدا صلی الله علیه و آله می رفت و شکلک درمی آورد
پیامبر می فرمود: من در میان دو همسایه ی بد بودم ابولهب و عقبه. آن ها شکمبه ها را بر در خانه من می ریختند
انداختن شکمبه و رحم گوسفند بر سر رسول خدا صلی الله علیه و آله در حال سجده هم از کارهای قریش بود
یک بار نیز خاک بر سر رسول خدا صلی الله علیه و آله ریختند، آن حضرت به خانه رفت و در آن جا یکی از دخترانش گریه کنان سر پدر را شست
مشرکان با واژه هایی چون «دروغگو» «جادوگر» «دیوانه » «جن زده » «شاعر» و... تلاش می کردند قداست پیامبر صلی الله علیه و آله را بشکنند. لذا قریش در برابر
سؤال مسافران که از پیامبر صلی الله علیه و آله می پرسیدند، او را به عنوان ساحر و شاعر معرفی می کردند
که البته خداوند باز با آیات الهی به کمک پیامبر صلی الله علیه و آله آمد «بدین سان بر آن هایی که پیش از این بودند، رسولی مبعوث نشد جز آن که گفتند جادوگر یا دیوانه
ای است. آیا بدین کار یکدیگر را توجیه کرده بودند؟ نه خود مردمی طاغی بودند. پس از آن ها روی گردان شو. کسی تو را ملامت نخواهد کرد
قریش از شدت اذیت و آزار خویش نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از اولین لحظههای دعوت آشکار تا آخرین لحظههای پیروزی دعوت، کاهش ندادند. در این دوران آیههای زیادی بر اونازل میشد و او را به صبر، بردباری و گذشت دعوت میداد و سرگذشت انبیاء پیشین را متذکر میشد و بدین صورت غم و اندوه را از او دور میساخت؛ چنانکه خداوند خطاب به ایشان فرمود:
{ وَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلا (١٠)} (مزمل، 10)
«در برابر چیزهایی که میگویند، شکیبایی کن و به گونۀ پسندیده از ایشان دوری کن.»
1- ابوجهل گفت: آیا محمد در میان شما چهرهاش را به خاک میمالد[1] گفتند: بلی. گفت: سوگند به لات و عزی اگر او را ببینم که چنین مینماید، پای خود را بر گردن او میگذارم و چهرهاش را با خاک آلوده میکنم. آن گاه نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آمد، در حالی که آن حضرت نماز میخواند. او به گمان خود میخواست، پای خود را بر گردن پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بگذارد، اما ناگهان حاضران دیدند که به عقب میآید و گویا با دستهایش میخواهد از آسیب چیزی خود را مصون بدارد.
گفتند: تو را چه شده است؟ گفت: میان من و او چالهای از آتش قرار گرفت. بعداً پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: اگر به من نزدیک میشد، فرشتگان او را پاره پاره میکردند
روزی سران و اشراف قریش در «حجر» جمع شدند و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم سخن به میان آوردند و گفتند: ما تاکنون ندیدهایم که کسی به اندازهای که ما در مورد این مرد صبر نمودهایم صبر کرده باشد؛ او خردمندان ما را نادان قرار میدهد و به خدایان ما ناسزا میگوید. ما بر کار بزرگی در مورد او صبر نمودهایم. در آن اثنا رسول خدا آمد؛ همه با هم یکباره بر او حمله بردند و میگفتند: تو همان کسی هستی که چنین و چنان میگویی و آنچه را که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در مورد خدایانشان گفته بود، بازگو کردند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم میگفت: بلی من چنین گفتهام. سپس مردی، پیراهن او را گرفت و کشید. ابوبکر به دفاع از پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم برخاست و گفت: آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگارم الله است
جنگ علیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم تنها با مسخره کردن و اذیت و آزار روانی تمام نمیشد؛ بلکه فراتر از این رفته و به شکنجه و آزار جسمی رسید و این امر تا حدی دامنهای گسترده و وسیع به خود گرفت که دشمن خدا، امیه بن خلف، بر چهره پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آب دهان انداخت[13]. حتی بعد از هجرت، دشمنان جدید با شیوههای جدید به دشمنی و آزار پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم روی آوردند و پس از آنکه دشمنی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم منحصر در قریش مکه بود، افرادی از منافقان که همسایه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بودند، به دشمنی با او برخاستند و علاوه بر اینها یهودیان، فارسها، روم و همپیمانانشان دشمنان دیگری بودند که قدعلم نمودند. در ابتدای امر دشمنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در مکه هر چند به ناسزا گفتن و مسخره کردن و محاصره و زد و کوب مختصر، برخاسته بودند، امّا به این هم اکتفا ننمودند و به دشمنی و رویارویی مسلحانه و نظامی شدید که جنگ و گریز در بر داشت برخاستند و این امر به فاجعهای تبدیل شده بود که نتیجهای جز ضررهای مالی و جانی در پی نداشت[14]. آری دوران رسالت آن حضرت این طور میگذشت و زندگی ایشان زنجیری بود که حلقههای بلا و مصیبت آن را تشکیل میداد، اما در برابر مشکلاتی که در راه خدا به او میرسید، سست و زبون نگردید؛ بلکه استقامت میورزید و به امید پاداش الهی تا دم مرگ تمام سختیها و مشکلات را تحمل مینمود.[15]
پیامبر خدا در مواقع متعددی با مشکلات و مصیبتهایی مواجه شد که سختی آنها به ذهن کسی نمیگنجد. مشکلات و مصیبتها به اندازة ارزش و مقام رسالتی بود که ایشان بر عهده داشت و بر اثر تحمل چنین مشکلات و مصیبتهایی بود که به مقام و منزلتی والا نزد پروردگارش نائل گردید؛ چرا که او نسبت به قوم خود مهربان بود و نمیخواست که قومش به عذابهایی گرفتار شوند که ملتهای پیشین به آن مبتلا شده بودند و شکیبایی مینمود تا برای دعوتگرن و مصلحان الگو باشد