دانشمندان لایپزیک آلمان پاسخ می دهند
چه بخواهیم و چه نخواهیم میمون ها شبیه ترین موجودات به ما انسان ها هستند. اما تفاوت عمده ای که ما را از میمون ها متمایز می کند چیست؟
دانشمندان دانشگاه لایپزیک آلمان، برای رسیدن به پاسخ این سؤال آزمایش های متعددی را انجام دادند. آنها ابتدا فهرستی از ویژگی های انسانی را تهیه کردند و سپس هر کدام از آنها را یک به یک درباره انسان ها و میمون ها آزمایش کردند. در این آزمایش ها، به جای انسان های بالغ، از کودکان استفاده شد زیرا کودکان غریزی تر از بزرگسالان رفتار می کنند.
فرق مهم انسان و میمون چیست؟ دانشمندان لایپزیک آلمان پاسخ می دهند
نتیجه آزمایش ها حیرت انگیز بود. در آزمایش “شناخت خود”، میمون ها همانند انسان ها توانستند “خود” را در آینه تشخیص دهند. این در حالی است که بسیاری از حیوانات، با دیدن تصویر خود در آینه گمان می کنند که حیوان دیگری را دیده اند و گاه به آن حمله می کنند!
آزمایش دیگر، “توانایی حل مسأله” بود. دانشمندان داخل لوله ای باریک، اندکی آب ریختند و ته آن، تکه ای غذا انداختند. لوله عمیق و باریک بود و دست کسی به آن تکه غذایی نمی رسید. هم بچه های انسان و هم میمون ها توانستند با اندکی تأمل راه دستیابی به آن را بیابند: کمی آب به داخل لوله افزودند و غذا به همراه آب بالا آمد و آن را برداشتند. بنابراین معلوم شد که میمون ها هم مانند انسان ها ، در اصل داشتن قدرت حل مسأله یکسان اند.
آزمایش های دیگری هم انجام شد، مانند آزمایش یادگیری، آزمایش توان استفاده از ابزار و حتی ابزار سازی، آزمایش آداب معاشرت و حتی آزمایش دانش فیزیک و تشخیص وزن اجرام.
جالب اینجاست که در همه این آزمایش ها، میمون ها همانند بچه های آدم ها رفتار کردند و مشخص شد که در هیچ کدام از این ویژگی ها، تفاوت بنیادینی بین انسان و میمون نیست. مثلاً میمون ها نیز مانند انسان ها ، برای برخی کارهای خود، ابزارهای خاص آن کار را تولید می کنند و تنها فرق شان با انسان این است که انسان ابزارهای پیچیده تری می سازد ولی در اصل توانایی ابزار سازی، یکسان هستند.
پس فرق اصلی انسان و میمون چیست؟ پاسخ در یک آزمایش نهفته بود. دانشمندان موزی را بیرون قفس یک میمون و با فاصله ای اندک از آن با یک نخ، آویزان کردند. میمون نمی توانست با دست خود موز را بردارد. دانشمندان، میله ای کج در اختیار میمون قرار دادند؛ آنها از قبل می دانستند که میمون ها هم مانند انسان ها قادر به استفاده از ابزار هستند. میمون با آن میله کج، موز را به طرف خود کشید و آن را خورد. سپس وقتی می خواست به محل خواب خود برود که با میله های قفس فاصله داشت، میله را هم با خود برد و فردا صبح که می خواست به سمت میله های قفس بیاید، میله را هم با خود آورد.
دانشمندان دریافتند که میمون قادر به برنامه ریزی است بنابر این وقتی موز را گرفت و خورد و به طرف رختخوابش رفت، میله را با خود برد و صبح بازگرداند زیرا می دانست که ممکن است بدان نیازمند باشد.
ادامه تحقیقات دانشمندان که با آزمایش های پیچیده تری همراه بود و از ذکرشان صرف نظر می کنیم، منجر به کشف این واقعیت شد که توانایی میمون برای برنامه ریزی کوتاه مدت است و او تنها می تواند برای حداکثر ۱۴ ساعت آینده خود برنامه ریزی داشته باشد و از برنامه ریزی های میان مدت و بلند مدت برای آینده اش، کاملاً ناتوان است.
بدین ترتیب مشخص شد که فرق اصلی انسان و میمون نه در صورت ها و دمی که میمون دارد و انسان ندارد که در یک چیز است: انسان می تواند به آینده فکر و برای آن برنامه ریزی کند ولی میمون این توانایی را ندارد.
حدود 8 تا 12 میلیون سال پیش، اجداد میمون های بزرگ از جمله انسان، دستخوش یک تغییر ژنتیکی چشمگیر گشتند. بخش های کوچکی از DNA تکرار و در سراسر کروموزومهای میزبان خود پخش شدند. اما درحالیکه این دانه های قاصدکی در سراسر چمن پراکنده می شدند، همچون قاصدک ها برخی از بذرهای علف و گل آفتابگردان (بخش های اضافی از DNA) را نیز همراه با خود انتقال دادند. این الگوی غیرعادی تکرار شده در بخش های مختلف ژنوم، تنها در میمون های بزرگ یافت می شود؛ بونوبوها، شامپانزه ها، گوریل ها و انسان ها.
اوان ایشلر (Evan Eichler)، متخصص ژنتیک تکاملی در دانشگاه واشنگتن (University of Washington) چنین گفته و می افزاید: « احساسم می گوید که این بلوک های تکراری، بستری برای تولید ژن های جدید هستند.» دانشمندان در طول چند سال گذشته، عملکرد تعدادی انگشت شمار از ژن هایی را کشف کردند که مرتبط با رشد سلول های جدید بوده و نقش مهمی در اندازه و توسعه مغز دارند.
حدود نیمی از ژنهایی که در انسان بیشتر بیان میشوند، ژنهای عاملهای رونویسی هستند؛ یعنی، ژنهایی رمزدهندهی پروتیینهایی که بیان ژن را در دیگر ژنها تنظیم میکنند. با تغییر اندکی در این ژنهای کارفرما، فرایند تکامل میتواند اثر ژرفی بر بیان ژن بگذارد، بی آنکه احتمال رخ دادن جهشهای منفی را افزایش دهد. گیلاد میگوید: " من فکر نمیکنم نتیجهی پژوهشهای ما سازوکار تازهای را مطرح میکند، اما نخستین گواه تجربی است بر این نظریه که در نخستیها عالی، تکامل ممکن است از راه تغییر بیان ژن کار کند."
شروع پروژه ژنوم انسان در اواخر 1990، تعداد 100هزار ژن در انسان تخمین زده شد و این تعداد هنوز در حال کاهش بود. در سال 2001، اولین ژنوم تعیین توالی شده انسان این تصورها را دگرگون کرد. کنسرسیوم بینالمللی تعیین توالی ژنوم انسان، ژنهای انسان را 30هزار و گروه رقیبش به سرپرستی کریگ ونتر، این تعداد را 26هزار ژن تخمین زد.
چه چیزی درباره ژنوم انسان است که تا این حد آن را پیچیده میکند. برای مثال پیچیدگی موجود در مغز در مقایسه با سایر حیوانات مانند میمون
مغز انسان چهار برابر شامپانزه است (1330 سی سی در مقایسه با 330 سی سی)
اما تکامل گرایان بر چه اساسی ادعا می کنند این همه تفاوت فیزیولوژیک و رفتاری انسان و شامپانزه صرفا به واسطه 1/6درصد تفاوت ژنتیکی است؟
در آخر، پژوهشگران، تفاوتهای بیان ژن در شامپانزهها و انسانها را با استفاده از ارگانوئیدهای مغزی بررسی کردند. آنها صدها ژن را یافتند که در مقایسه با شامپانزهها در نورونهای هیجانی و گلیال شعاعی انسان، بصورت بالا یا پایین تنظیم شدهاند. از این تعداد، ۲۵۲ ژن گلیای رادیال و ۱۲۳ ژن نورونی هیجانی، fhSV ها را تعریف می کنند و محققان اظهار داشتند که ژن های فروتنظیمشده انسان، تمایل به غنی سازی برایfhSV ها دارند.