وقتی قریش از پیمان پیامبر با مردم یثرب و پشتیبانی آنان از محمد(ص) مطلع شدند، پیمانهای قبیلهای را نادیده گرفتند و برای کشتن پیامبر(ص) توطئه کردند؛ اما کشتن او کار آسانی نبود؛ زیرا بنیهاشم در پی خونخواهی برمیآمدند. قریشیان برای یافتن راهی مناسب، نشستی در دارالندوه ترتیب دادند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که از هر قبیلهای جوانی آماده شود تا دستهجمعی بر سر محمد(ص) بریزند و همه با هم او را بکشند. در این صورت، کشنده او یک تن نخواهد بود و بنیهاشم نمیتوانند به خونخواهی وی برخیزند؛ زیرا جنگ با همه تیرهها برای آنان مقدور نیست و ناچار به گرفتن خونبها راضی خواهند شد. در شب اجرای توطئه قریش، پیامبر به فرمان خدا از مکه خارج شد و علی(ع) در بستر او خوابید (لیلة المبیت)، پیامبر با ابوبکر بن ابیقحافه عازم یثرب شد و سه روز در غاری نزدیک مکه که غار ثور نام داشت، توقف کرد تا کسانی که آن دو را تعقیب میکردند، ناامید شدند. پیامبر سپس از بیراهه به یثرب رفت
هنوز ۱۵ روز از اقامت پیامبر(ص) در مکه نگذشته بود که برخی از طوایف پرشمار و مسلمان ناشده جزیرة العرب بر ضد آن حضرت متحد شدند. پیامبر(ص) با لشکری انبوه از مسلمانان از مکه بیرون آمد و چون به جانی به نام حُنَین رسید، دشمنان که در درههای اطراف کمین کرده بودند، به تیراندازی پرداختند. شدت تیرباران چنان بود که سپاه اسلام روی به عقب نهاد، گروهی اندک بر جای ماندند، ولی سرانجام گریختگان نیز بازگشتند و بر سپاه دشمن هجوم بردند و ایشان را شکست دادند
پیامبر(ص) قبل از بعثت، ۴۰ سال در میان مردم زندگی کرده بود. زندگی او خالی از دورویی و صفات زشت و حالات ناپسند بود. او نزد دیگران فردی صادق و امین به حساب میآمد. پیامبر بعدها وقتی رسالت خود را ابلاغ میکرد، مشرکان شخص او را تکذیب نمیکردند بلکه آیات را منکر میشدند. این مطلب در قرآن هم آمده است: «آنان تو را به دروغگویی متهم نمیکنند بلکه [این] ستمگران آیات الاهی را انکار میکنند
مشرکان قریش برای آزار و اذیت پیامبر دست به چه کارهایی می زدند؟ مرحوم علی دوانی در این رابطه می گوید: قریش از سرزنش و آزار و تهدید و تحقیر پیغمبر خوددارى نداشتند، و این را آخرین کارى مى دانستند که از آن راه کینه و رشک خود را نسبت به آن حضرت فرو نشانند، بدین گونه از وى در دشنام به خدایانشان انتقام بگیرند. گاهى او را دیوانه مى خواندند، و زمانى خاک و خاشاک به سر و رویش مى ریختند. یک روز ساحر و جادوگرش مى دانستند و روز دیگر دروغگو و شاعر و داستان سرا مى پنداشتند.
همسایه یهودی حضرت هر روز با خاکستر از آن حضرت استقبال می کرد و ایشان بدون هیچ واکنشی، پس از تکان دادن لباس ها و مرتب کردن وضع ظاهری اش به راه خود ادامه می داد، و روز بعد، با آنکه می دانست همان برنامه تکرار می گردد، تغییر مسیر نمی داد. یک روز از آنجا می گذشت، با کمال تعجب از خاکستر خبری نشد. حضرت با لبخند بزرگوارانه ای گفت: رفیق ما امروز به سراغ ما نیامد! گفتند: بیمار است. فرمود: باید به عیادتش برویم. بیمار یهودی، وقتی پیامبر اسلام صلی الله و علیه وآله را بالای سرش تماشا نمود، در چهره آن حضرت صمیمیت و محبت صادقانه ای احساس کرد که گویی سالها است با وی سابقه دوستی و آشنایی دارد و تمام کینه های مرد یهودی نسبت به حضرت به مهر و صفا تبدیل گردید.
قرآن کریم اعلام میدارد با آنکه یهود قبل از بعثت پیامبر اسلام(ص)، در انتظار ظهورش بودند، و با آنکه نشانههای وی را موافق با آنچه در تورات آمده بود یافتند، ولی بعد از رسالت آنحضرت، به دلایلی به مخالفت با وی پرداخته و از ایمان آوردن به رسالتش سر باز زدند. قرآن انگیزههای این مخالفت را چنین بیان میفرماید:1. حسادت: از آنجا که یهود دیدند رسالت پیامبر اسلام(ص) موافق با خواستههای آنها نیست، حسادت ورزیده و به مخالفت پرداختند.2. منافع مادی: منافع مادی یکی دیگر از انگیزههای مخالفت یهود با پذیرش حق بود.3. پیروی از هوای نفس.4. حجاب: به دلیل عناد و لجاجتی که در یهود وجود داشت، دلهایشان را حجاب فرا گرفته و نمیتوانستند حق را ببینند و از آن پیروی نمایند.
پیامبر اعظم (ص ) نمونه سخاوت و انفاق بود. هیچ نیازمندى را رد نمى کرد و اگر چیزى نداشت با سخن لطیف و خوش ، دل او را شاد مى نمود. هیچ گاه از او چیزى درخواست نشد که حـضـرت در جـواب بـه آن ((نـه )) بـگوید. اگـر مـشـغـول نـمـاز بـود و کسى پهلوى او مى نشست نماز خود را کوتاه مى کرد و به سوى او برمى گشت که آیا حاجتى دارى
سیره حضرت مبارزه با روحیه اشرافى گرى و رفاه طلبى بود.
یـکـى از مـهـمـتـریـن رفتارهاى پیامبر اکرم (ص ) ساده زیستى آن وجود بزرگوار و مبارک بود. در روایت است که هرگز از نان گندم سیر نشد. چون بردگان غذا مى خورد و همانند آنـهـا مـى نـشـسـت بـر روى خـاک غـذا مـى خـورد و از هـمـه گـونـه غـذا تناول مى کرد.