یوحنا ۶



و بعد از آن عیسی به آن طرف دریای جلیل که دریای طبریه باشد، رفت.
۲
و جمعی کثیر از عقب او آمدند زیرا آن معجزاتی را که به مریضان می‌نمود، می‌دیدند.
۳
آنگاه عیسی به کوهی برآمده، با شاگردان خود در آنجا بنشست.
۴
و فصح که عید یهود باشد، نزدیک بود.
۵
پس عیسی چشمان خود را بالا انداخته، دیدکه جمعی کثیر به طرف او می‌آیند. به فیلپس گفت: «از کجا نان بخریم تا اینها بخورند؟»
۶
و این را از روی امتحان به او گفت، زیرا خود می‌دانست چه باید کرد.
۷
فیلپس او را جواب داد که «دویست دینار نان، اینها را کفایت نکند تا هر یک اندکی بخورند!»
۸
یکی از شاگردانش که اندریاس برادر شمعون پطرس باشد، وی را گفت:
۹
«دراینجا پسری است که پنج نان جو و دو ماهی دارد. و لیکن این از برای این گروه چه می‌شود؟»
۱۰
عیسی گفت: «مردم را بنشانید.» و در آن مکان، گیاه بسیار بود، و آن گروه قریب به پنج هزار مردبودند که نشستند.
۱۱
عیسی نانها را گرفته و شکرنموده، به شاگردان داد و شاگردان به نشستگان دادند؛ و همچنین از دو ماهی نیز به قدری که خواستند.
۱۲
و چون سیر گشتند، به شاگردان خود گفت: «پاره های باقی‌مانده را جمع کنید تاچیزی ضایع نشود.»
۱۳
پس جمع کردند و ازپاره های پنج نان جو که از خورندگان زیاده آمده بود، دوازده سبد پر کردند.
۱۴
و چون مردمان این معجزه را که از عیسی صادر شده بود دیدند، گفتند که «این البته همان نبی است که باید در جهان بیاید!»
۱۵
و اما عیسی چون دانست که می‌خواهند بیایند و او را به زور برده پادشاه سازند، باز تنها به کوه برآمد.
۱۶
و چون شام شد، شاگردانش به‌جانب دریاپایین رفتند،
۱۷
و به کشتی سوار شده به آن طرف دریا به کفرناحوم روانه شدند. و چون تاریک شدعیسی هنوز نزد ایشان نیامده بود.
۱۸
و دریابواسطه وزیدن باد شدید به تلاطم آمد.
۱۹
پس وقتی که قریب به بیست و پنج یا سی تیر پرتاپ رانده بودند، عیسی را دیدند که بر روی دریاخرامان شده، نزدیک کشتی می‌آید. پس ترسیدند.
۲۰
او بدیشان گفت: «من هستم، مترسید!»
۲۱
و چون می‌خواستند او را در کشتی بیاورند، در ساعت کشتی به آن زمینی که عازم آن بودند رسید.
۲۲
بامدادان گروهی که به آن طرف دریا ایستاده بودند، دیدند که هیچ زورقی نبود غیر از آن که شاگردان او داخل آن شده بودند و عیسی باشاگردان خود داخل آن زورق نشده، بلکه شاگردانش تنها رفته بودند.
۲۳
لیکن زورقهای دیگر از طبریه آمد، نزدیک به آنجایی که نان خورده بودند بعد از آنکه خداوند شکر گفته بود.
۲۴
پس چون آن گروه دیدند که عیسی وشاگردانش در آنجا نیستند، ایشان نیز به کشتیهاسوار شده، در طلب عیسی به کفرناحوم آمدند.
۲۵
و چون او را در آن طرف دریا یافتند، بدوگفتند: «ای استاد کی به اینجا آمدی؟»
۲۶
عیسی در جواب ایشان گفت: «آمین آمین به شمامی گویم که مرا می‌طلبید نه بسبب معجزاتی که دیدید، بلکه بسبب آن نان که خوردید و سیرشدید.
۲۷
کار بکنید نه برای خوراک فانی بلکه برای خوراکی که تا حیات جاودانی باقی است که پسر انسان آن را به شما عطا خواهد کرد، زیراخدای پدر بر او مهر زده است.»
۲۸
بدو گفتند: «چه کنیم تا اعمال خدا را به‌جا آورده باشیم؟»
۲۹
عیسی در جواب ایشان گفت: «عمل خدا این است که به آن کسی‌که او فرستاد، ایمان بیاورید.»
۳۰
بدو گفتند: «چه معجزه می‌نمایی تا آن را دیده به تو ایمان آوریم؟ چکار می‌کنی؟
۳۱
پدران ما دربیابان من را خوردند، چنانکه مکتوب است که ازآسمان بدیشان نان عطا کرد تا بخورند.»
۳۲
عیسی بدیشان گفت: «آمین آمین به شما می‌گویم که موسی نان را از آسمان به شما نداد، بلکه پدر من نان حقیقی را از آسمان به شما می‌دهد.
۳۳
زیرا که نان خدا آن است که از آسمان نازل شده، به جهان حیات می‌بخشد.»
۳۴
آنگاه بدو گفتند: «ای خداوند این نان را پیوسته به ما بده.»
۳۵
عیسی بدیشان گفت: «من نان حیات هستم. کسی‌که نزد من آید، هرگز گرسنه نشود و هر‌که به من ایمان آرد هرگز تشنه نگردد.
۳۶
لیکن به شماگفتم که مرا هم دیدید و ایمان نیاوردید.
۳۷
هرآنچه پدر به من عطا کند، به‌جانب من آید و هر‌که به‌جانب من آید، او را بیرون نخواهم نمود.
۳۸
زیرا از آسمان نزول کردم نه تا به اراده خودعمل کنم، بلکه به اراده فرستنده خود.
۳۹
و اراده پدری که مرا فرستاد این است که از آنچه به من عطا کرد چیزی تلف نکنم بلکه در روز بازپسین آن را برخیزانم.
۴۰
و اراده فرستنده من این است که هر‌که پسر را دید و بدو ایمان آورد، حیات جاودانی داشته باشد و من در روز بازپسین او راخواهم برخیزانید.»
۴۱
پس یهودیان درباره او همهمه کردند زیراگفته بود: «من هستم آن نانی که از آسمان نازل شد.»
۴۲
و گفتند: «آیا این عیسی پسر یوسف نیست که ما پدر و مادر او را می‌شناسیم؟ پس چگونه می‌گوید که از آسمان نازل شدم؟»
۴۳
عیسی در جواب ایشان گفت: «با یکدیگرهمهمه مکنید.
۴۴
کسی نمی تواند نزد من آید، مگر آنکه پدری که مرا فرستاد او را جذب کند ومن در روز بازپسین او را خواهم برخیزانید.
۴۵
درانبیا مکتوب است که همه از خدا تعلیم خواهندیافت. پس هر‌که از پدر شنید و تعلیم یافت نزد من می‌آید.
۴۶
نه اینکه کسی پدر را دیده باشد، جزآن کسی‌که از جانب خداست، او پدر را دیده است.
۴۷
آمین آمین به شما می‌گویم هر‌که به من ایمان آرد، حیات جاودانی دارد.
۴۸
من نان حیات هستم.
۴۹
پدران شما در بیابان من را خوردند ومردند.
۵۰
این نانی است که از آسمان نازل شد تاهر‌که از آن بخورد نمیرد.
۵۱
من هستم آن نان زنده که از آسمان نازل شد. اگر کسی از این نان بخورد تا به ابد زنده خواهد ماند و نانی که من عطامی کنم جسم من است که آن را بجهت حیات جهان می‌بخشم.»
۵۲
پس یهودیان با یکدیگر مخاصمه کرده، می‌گفتند: «چگونه این شخص می‌تواند جسدخود را به ما دهد تا بخوریم؟»
۵۳
عیسی بدیشان گفت: «آمین آمین به شما می‌گویم اگر جسد پسرانسان را نخورید و خون او را ننوشید، در خودحیات ندارید.
۵۴
و هر‌که جسد مرا خورد و خون مرا نوشید، حیات جاودانی دارد و من در روزآخر او را خواهم برخیزانید.
۵۵
زیرا که جسد من، خوردنی حقیقی و خون من، آشامیدنی حقیقی است.
۵۶
پس هر‌که جسد مرا می‌خورد و خون مرا می‌نوشد، در من می‌ماند و من در او.
۵۷
چنانکه پدر زنده مرا فرستاد و من به پدر زنده هستم، همچنین کسی‌که مرا بخورد او نیز به من زنده می‌شود.
۵۸
این است نانی که از آسمان نازل شد، نه همچنان‌که پدران شما من را خوردند و مردند؛ بلکه هر‌که این نان را بخورد تا به ابد زنده ماند.»
۵۹
این سخن را وقتی که در کفرناحوم تعلیم می‌داد، در کنیسه گفت.
۶۰
آنگاه بسیاری از شاگردان او چون این راشنیدند گفتند: «این کلام سخت است! که می‌تواندآن را بشنود؟»
۶۱
چون عیسی در خود دانست که شاگردانش در این امر همهمه می‌کنند، بدیشان گفت: «آیا این شما را لغزش می‌دهد؟
۶۲
پس اگرپسر انسان را بینید که به‌جایی که اول بود صعودمی کند چه؟
۶۳
روح است که زنده می‌کند و اما ازجسد فایده‌ای نیست. کلامی را که من به شمامی گویم روح و حیات‌است.
۶۴
ولیکن بعضی از شما هستند که ایمان نمی آورند.» زیرا که عیسی از ابتدا می‌دانست کیانند که ایمان نمی آورند وکیست که او را تسلیم خواهد کرد.
۶۵
پس گفت: «از این سبب به شما گفتم که کسی نزد من نمی تواند آمد مگر آنکه پدر من، آن را بدو عطاکند.»
۶۶
در همان وقت بسیاری از شاگردان اوبرگشته، دیگر با او همراهی نکردند.
۶۷
آنگاه عیسی به آن دوازده گفت: «آیا شمانیز می‌خواهید بروید؟»
۶۸
شمعون پطرس به اوجواب داد: «خداوندا نزد که برویم؟ کلمات حیات جاودانی نزد تو است.
۶۹
و ما ایمان آورده و شناخته‌ایم که تو مسیح پسر خدای حی هستی.»
۷۰
عیسی بدیشان جواب داد: «آیا من شما دوازده را برنگزیدم و حال آنکه یکی از شماابلیسی است.»و این را درباره یهودا پسرشمعون اسخریوطی گفت، زیرا او بود که می‌بایست تسلیم‌کننده وی بشود و یکی از آن دوازده بود.
۷۱
و این را درباره یهودا پسرشمعون اسخریوطی گفت، زیرا او بود که می‌بایست تسلیم‌کننده وی بشود و یکی از آن دوازده بود.

یوحنا ۵



و بعد از آن یهود را عیدی بود و عیسی به اورشلیم آمد.
۲
و در اورشلیم نزدباب الضان حوضی است که آن را به عبرانی بیت حسدا می‌گویند که پنج رواق دارد.
۳
و درآنجا جمعی کثیر از مریضان و کوران و لنگان وشلان خوابیده، منتظر حرکت آب می‌بودند.
۴
و در آنجا مردی بود که سی و هشت سال به مرضی مبتلا بود.
۵
چون عیسی او را خوابیده دیدو دانست که مرض او طول کشیده است، بدوگفت: «آیا می‌خواهی شفا یابی؟»
۶
مریض او راجواب داد که «ای آقا کسی ندارم که چون آب به حرکت آید، مرا در حوض بیندازد، بلکه تا وقتی که می‌آیم، دیگری پیش از من فرو رفته است.
۷
عیسی بدو گفت: «برخیز و بستر خود رابرداشته، روانه شو!»
۸
که در حال آن، مرد شفایافت و بستر خود را برداشته، روانه گردید. و آن روز سبت بود.
۹
پس یهودیان به آن کسی‌که شفا یافته بود، گفتند: «روز سبت است و بر تو روا نیست که بسترخود را برداری.»
۱۰
او در جواب ایشان گفت: «آن کسی‌که مرا شفا داد، همان به من گفت بستر خود را بردار و برو.»
۱۱
پس از او پرسیدند: «کیست آنکه به تو گفت، بستر خود را بردار وبرو؟»
۱۲
لیکن آن شفا یافته نمی دانست که بود، زیرا که عیسی ناپدید شد چون در آنجا ازدحامی بود.
۱۳
و بعد از آن، عیسی او را در هیکل یافته بدو گفت: «اکنون شفا یافته‌ای. دیگر خطا مکن تابرای تو بدتر نگردد.»
۱۴
آن مرد رفت و یهودیان را خبر داد که «آنکه مرا شفا داد، عیسی است.»
۱۵
و از این سبب یهودیان بر عیسی تعدی می‌کردند، زیرا که این کار را در روز سبت کرده بود.
۱۶
عیسی در جواب ایشان گفت که «پدر من تاکنون کار می‌کند و من نیز کار می‌کنم.»
۱۷
پس ازاین سبب، یهودیان بیشتر قصد قتل او کردند زیراکه نه‌تنها سبت را می‌شکست بلکه خدا را نیز پدرخود گفته، خود را مساوی خدا می‌ساخت.
۱۸
آنگاه عیسی در جواب ایشان گفت: «آمین آمین به شما می‌گویم که پسر از خود هیچ نمی تواند کرد مگر آنچه بیند که پدر به عمل آرد، زیرا که آنچه او می‌کند، همچنین پسر نیز می‌کند.
۱۹
زیرا که پدر پسر را دوست می‌دارد و هرآنچه خود می‌کند بدو می‌نماید و اعمال بزرگتر از این بدو نشان خواهد داد تا شما تعجب نمایید.
۲۰
زیرا همچنان‌که پدر مردگان را برمی خیزاند وزنده می‌کند، همچنین پسر نیز هر‌که رامی خواهد زنده می‌کند.
۲۱
زیرا که پدر برهیچ‌کس داوری نمی کند بلکه تمام داوری را به پسر سپرده است.
۲۲
تا آنکه همه پسر را حرمت بدارند، همچنان‌که پدر را حرمت می‌دارند؛ وکسی‌که به پسر حرمت نکند، به پدری که او رافرستاد احترام نکرده است.
۲۳
آمین آمین به شمامی گویم هر‌که کلام مرا بشنود و به فرستنده من ایمان آورد، حیات جاودانی دارد و در داوری نمی آید، بلکه از موت تا به حیات منتقل گشته است.
۲۴
آمین آمین به شما می‌گویم که ساعتی می‌آید بلکه اکنون است که مردگان آواز پسر خدارا می‌شنوند و هر‌که بشنود زنده گردد.
۲۵
زیراهمچنان‌که پدر در خود حیات دارد، همچنین پسر را نیز عطا کرده است که در خود حیات داشته باشد.
۲۶
و بدو قدرت بخشیده است که داوری هم بکند زیرا که پسر انسان است.
۲۷
و از این تعجب مکنید زیرا ساعتی می‌آید که در آن جمیع کسانی که در قبور می‌باشند، آواز او را خواهندشنید،
۲۸
و بیرون خواهند آمد؛ هر‌که اعمال نیکوکرد، برای قیامت حیات و هر‌که اعمال بد کرد، بجهت قیامت داوری.
۲۹
من از خود هیچ نمی توانم کرد بلکه چنانکه شنیده‌ام داوری می‌کنم و داوری من عادل است زیرا که اراده خود را طالب نیستم بلکه اراده پدری که مرا فرستاده است.
۳۰
اگر من بر خود شهادت دهم شهادت من راست نیست.
۳۱
دیگری هست که بر من شهادت می‌دهد ومی دانم که شهادتی که او بر من می‌دهد راست است.
۳۲
شما نزد یحیی فرستادید و او به راستی شهادت داد.
۳۳
اما من شهادت انسان را قبول نمی کنم ولیکن این سخنان را می‌گویم تا شمانجات یابید.
۳۴
او چراغ افروخته و درخشنده‌ای بود و شما خواستید که ساعتی به نور او شادی کنید.
۳۵
و اما من شهادت بزرگتر از یحیی دارم زیرا آن کارهایی که پدر به من عطا کرد تا کامل کنم، یعنی‌این کارهایی که من می‌کنم، بر من شهادت می‌دهد که پدر مرا فرستاده است.
۳۶
وخود پدر که مرا فرستاد، به من شهادت داده است که هرگز آواز او را نشنیده و صورت او راندیده‌اید،
۳۷
و کلام او را در خود ثابت نداریدزیرا کسی را که پدر فرستاد شما بدو ایمان نیاوردید.
۳۸
کتب را تفتیش کنید زیرا شما گمان می‌بریدکه در آنها حیات جاودانی دارید و آنها است که به من شهادت می‌دهد.
۳۹
و نمی خواهید نزد من آیید تا حیات یابید.
۴۰
جلال را از مردم نمی پذیرم.
۴۱
ولکن شما را می‌شناسم که در نفس خود محبت خدا را ندارید.
۴۲
من به اسم پدرخود آمده‌ام و مرا قبول نمی کنید، ولی هرگاه دیگری به اسم خود آید، او را قبول خواهید کرد.
۴۳
شما چگونه می‌توانید ایمان آرید و حال آنکه جلال از یکدیگر می‌طلبید و جلالی را که ازخدای واحد است طالب نیستید؟
۴۴
گمان مبریدکه من نزد پدر بر شما ادعا خواهم کرد. کسی هست که مدعی شما می‌باشد و آن موسی است که بر او امیدوار هستید.
۴۵
زیرا اگر موسی راتصدیق می‌کردید، مرا نیز تصدیق می‌کردیدچونکه او درباره من نوشته است.اما چون نوشته های او را تصدیق نمی کنید، پس چگونه سخنهای مرا قبول خواهید کرد.»
۴۶
اما چون نوشته های او را تصدیق نمی کنید، پس چگونه سخنهای مرا قبول خواهید کرد.

یوحنا ۴



و چون خداوند دانست که فریسیان مطلع شده‌اند که عیسی بیشتر از یحیی شاگردپیدا کرده، تعمید می‌دهد،
۲
با اینکه خود عیسی تعمید نمی داد بلکه شاگردانش،
۳
یهودیه راگذارده، باز به‌جانب جلیل رفت.
۴
و لازم بود که از سامره عبور کند
۵
پس به شهری از سامره که سوخار نام داشت، نزدیک به آن موضعی که یعقوب به پسر خود یوسف داده بود رسید.
۶
و در آنجا چاه یعقوب بود. پس عیسی از سفر خسته شده، همچنین بر سر چاه نشسته بود و قریب به ساعت ششم بود.
۷
که زنی سامری بجهت آب کشیدن آمد. عیسی بدو گفت: «جرعه‌ای آب به من بنوشان.»
۸
زیرا شاگردانش بجهت خریدن خوراک به شهر رفته بودند.
۹
زن سامری بدو گفت: «چگونه تو که یهود هستی ازمن آب می‌خواهی و حال آنکه زن سامری می‌باشم؟» زیرا که یهود با سامریان معاشرت ندارند.
۱۰
عیسی در جواب او گفت: «اگر بخشش خدا را می‌دانستی و کیست که به تو می‌گوید آب به من بده، هرآینه تو از او خواهش می‌کردی و به تو آب زنده عطا می‌کرد.
۱۱
زن بدو گفت: «ای آقادلو نداری و چاه عمیق است. پس از کجا آب زنده داری؟
۱۲
آیا تو از پدر ما یعقوب بزرگترهستی که چاه را به ما داد و خود و پسران و مواشی او از آن می‌آشامیدند؟»
۱۳
عیسی در جواب اوگفت: «هر‌که از این آب بنوشد باز تشنه گردد،
۱۴
لیکن کسی‌که از آبی که من به او می‌دهم بنوشد، ابد تشنه نخواهد شد، بلکه آن آبی که به او می‌دهم در او چشمه آبی گردد که تا حیات جاودانی می‌جوشد.»
۱۵
زن بدو گفت: «ای آقا آن آب را به من بده تا دیگر تشنه نگردم و به اینجابجهت آب کشیدن نیایم.»
۱۶
عیسی به او گفت: «برو و شوهر خود رابخوان و در اینجا بیا.»
۱۷
زن در جواب گفت: «شوهر ندارم.» عیسی بدو گفت: «نیکو گفتی که شوهر نداری!
۱۸
زیرا که پنج شوهر داشتی وآنکه الان داری شوهر تو نیست! این سخن راراست گفتی!»
۱۹
زن بدو گفت: «ای آقا می‌بینم که تو نبی هستی!
۲۰
پدران ما در این کوه پرستش می‌کردند و شما می‌گویید که در اورشلیم جایی است که در آن عبادت باید نمود.»
۲۱
عیسی بدوگفت: «ای زن مرا تصدیق کن که ساعتی می‌آید که نه در این کوه و نه در اورشلیم پدر را پرستش خواهید کرد.
۲۲
شما آنچه را که نمی دانیدمی پرستید اما ما آنچه را که می‌دانیم عبادت می‌کنیم زیرا نجات از یهود است.
۲۳
لیکن ساعتی می‌آید بلکه الان است که در آن پرستندگان حقیقی پدر را به روح و راستی پرستش خواهندکرد زیرا که پدر مثل این پرستندگان خود را طالب است.
۲۴
خدا روح است و هر‌که او را پرستش کند می‌باید به روح و راستی بپرستد.»
۲۵
زن بدو گفت: «می‌دانم که مسیح یعنی کرستس می‌آید. پس هنگامی که او آید از هر چیزبه ما خبر‌خواهد داد.»
۲۶
عیسی بدو گفت: «من که با تو سخن می‌گویم همانم.»
۲۷
و در همان وقت شاگردانش آمده، تعجب کردند که با زنی سخن می‌گوید و لکن هیچ‌کس نگفت که چه می‌طلبی یا برای چه با او حرف می‌زنی.
۲۸
آنگاه زن سبوی خود را گذارده، به شهر رفت و مردم را گفت:
۲۹
«بیایید و کسی راببینید که هرآنچه کرده بودم به من گفت. آیا این مسیح نیست؟»
۳۰
پس از شهر بیرون شده، نزد اومی آمدند.
۳۱
و در اثنا آن شاگردان او خواهش نموده، گفتند: «ای استاد بخور.»
۳۲
بدیشان گفت: «من غذایی دارم که بخورم و شما آن را نمی دانید.»
۳۳
شاگردان به یکدیگر گفتند: «مگر کسی برای اوخوراکی آورده باشد!»
۳۴
عیسی بدیشان گفت: «خوراک من آن است که خواهش فرستنده خودرا به عمل آورم و کار او را به انجام رسانم.
۳۵
آیاشما نمی گویید که چهار ماه دیگر موسم درواست؟ اینک به شما می‌گویم چشمان خود را بالاافکنید و مزرعه‌ها را ببینید زیرا که الان بجهت درو سفید شده است.
۳۶
و دروگر اجرت می‌گیردو ثمری بجهت حیات جاودانی جمع می‌کند تاکارنده و درو‌کننده هر دو با هم خشنود گردند.
۳۷
زیرا این کلام در اینجا راست است که یکی می‌کارد و دیگری درو می‌کند.
۳۸
من شما رافرستادم تا چیزی را که در آن رنج نبرده‌اید دروکنید. دیگران محنت کشیدند و شما در محنت ایشان داخل شده‌اید.»
۳۹
پس در آن شهر بسیاری از سامریان بواسطه سخن آن زن که شهادت داد که هر‌آنچه کرده بودم به من باز‌گفت بدو ایمان آوردند.
۴۰
و چون سامریان نزد او آمدند، از او خواهش کردند که نزدایشان بماند و دو روز در آنجا بماند.
۴۱
و بسیاری دیگر بواسطه کلام او ایمان آوردند.
۴۲
و به زن گفتند که «بعد از این بواسطه سخن تو ایمان نمی آوریم زیرا خود شنیده و دانسته‌ایم که او درحقیقت مسیح و نجات‌دهنده عالم است.»
۴۳
اما بعد از دو روز از آنجا بیرون آمده، به سوی جلیل روانه شد.
۴۴
زیرا خود عیسی شهادت داد که هیچ نبی را در وطن خود حرمت نیست.
۴۵
پس چون به جلیل آمد، جلیلیان او راپذیرفتند زیرا هر‌چه در اورشلیم در عید کرده بود، دیدند، چونکه ایشان نیز در عید رفته بودند.
۴۶
پس عیسی به قانای جلیل آنجایی که آب را شراب ساخته بود، بازآمد. و یکی از سرهنگان ملک بود که پسر او در کفرناحوم مریض بود.
۴۷
وچون شنید که عیسی از یهودیه به جلیل آمده است، نزد او آمده، خواهش کرد که فرود بیاید وپسر او را شفا دهد، زیرا که مشرف به موت بود.
۴۸
عیسی بدو گفت: «اگر آیات و معجزات نبینید، همانا ایمان نیاورید.»
۴۹
سرهنگ بدو گفت: «ای آقا قبل از آنکه پسرم بمیرد فرود بیا.»
۵۰
عیسی بدو گفت: «برو که پسرت زنده است.» آن شخص به سخنی که عیسی بدو گفت، ایمان آورده، روانه شد.
۵۱
و در وقتی که او می‌رفت، غلامانش او راستقبال نموده، مژده دادند و گفتند که پسر توزنده است.
۵۲
پس از ایشان پرسید که در چه ساعت عافیت یافت. گفتند: «دیروز، در ساعت هفتم تب از او زایل گشت.»
۵۳
آنگاه پدر فهمیدکه در همان ساعت عیسی گفته بود: «پسر تو زنده است.» پس او و تمام اهل خانه او ایمان آوردند.و این نیز معجزه دوم بود که از عیسی در وقتی که از یهودیه به جلیل آمد، به ظهور رسید.
۵۴
و این نیز معجزه دوم بود که از عیسی در وقتی که از یهودیه به جلیل آمد، به ظهور رسید.

یوحنا ۳



و شخصی از فریسیان نیقودیموس نام ازروسای یهود بود.
۲
او در شب نزد عیسی آمده، به وی گفت: «ای استاد می‌دانیم که تو معلم هستی که از جانب خدا آمده‌ای زیرا هیچ‌کس نمی تواند معجزاتی را که تو می‌نمایی بنماید، جزاینکه خدا با وی باشد.»
۳
عیسی در جواب اوگفت: «آمین آمین به تو می‌گویم اگر کسی از سر نومولود نشود، ملکوت خدا را نمی تواند دید.»
۴
نیقودیموس بدو گفت: «چگونه ممکن است که انسانی که پیر شده باشد، مولود گردد؟ آیا می‌شودکه بار دیگر داخل شکم مادر گشته، مولود شود؟»
۵
عیسی در جواب گفت: «آمین، آمین به تومی گویم اگر کسی از آب و روح مولود نگردد، ممکن نیست که داخل ملکوت خدا شود.
۶
آنچه از جسم مولود شد، جسم است و آنچه از روح مولود گشت روح است.
۷
عجب مدار که به توگفتم باید شما از سر نو مولود گردید.
۸
باد هرجاکه می‌خواهد می‌وزد و صدای آن را می‌شنوی لیکن نمی دانی از کجا می‌آید و به کجا می‌رود. همچنین است هر‌که از روح مولود گردد.»
۹
نیقودیموس در جواب وی گفت: «چگونه ممکن است که چنین شود؟»
۱۰
عیسی در جواب وی گفت: «آیا تو معلم اسرائیل هستی و این رانمی دانی؟
۱۱
آمین، آمین به تو می‌گویم آنچه می‌دانیم، می‌گوییم و به آنچه دیده‌ایم، شهادت می‌دهیم و شهادت ما را قبول نمی کنید.
۱۲
چون شما را از امور زمینی سخن گفتم، باور نکردید. پس هرگاه به امور آسمانی با شما سخن رانم چگونه تصدیق خواهید نمود؟
۱۳
و کسی به آسمان بالا نرفت مگر آن کس که از آسمان پایین آمد یعنی پسر انسان که در آسمان است.
۱۴
وهمچنان‌که موسی مار را در بیابان بلند نمود، همچنین پسر انسان نیز باید بلند کرده شود،
۱۵
تاهر‌که به او ایمان آرد هلاک نگردد، بلکه حیات جاودانی یابد.
۱۶
زیرا خدا جهان را اینقدر محبت نمود که پسر یگانه خود را داد تا هر‌که بر او ایمان آورد هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد.
۱۷
زیرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا برجهان داوری کند، بلکه تا به وسیله او جهان نجات یابد.
۱۸
آنکه به او ایمان آرد، بر او حکم نشود؛ اما هر‌که ایمان نیاورد الان بر او حکم شده است، بجهت آنکه به اسم پسر یگانه خدا ایمان نیاورده.
۱۹
و حکم این است که نور در جهان آمدو مردم ظلمت را بیشتر از نور دوست داشتند، ازآنجا که اعمال ایشان بد است.
۲۰
زیرا هر‌که عمل بد می‌کند، روشنی را دشمن دارد و پیش روشنی نمی آید، مبادا اعمال او توبیخ شود.
۲۱
و لیکن کسی‌که به راستی عمل می‌کند پیش روشنی می‌آید تا آنکه اعمال او هویدا گردد که در خداکرده شده است.»
۲۲
و بعد از آن عیسی با شاگردان خود به زمین یهودیه آمد و با ایشان در آنجا به‌سر برده، تعمیدمی داد.
۲۳
و یحیی نیز در عینون، نزدیک سالیم تعمید می‌داد زیرا که در آنجا آب بسیار بود ومردم می‌آمدند و تعمید می‌گرفتند،
۲۴
چونکه یحیی هنوز در زندان حبس نشده بود.
۲۵
آنگاه در خصوص تطهیر، در میان شاگردان یحیی ویهودیان مباحثه شد.
۲۶
پس به نزد یحیی آمده، به او گفتند: «ای استاد، آن شخصی که با تو درآنطرف اردن بود و تو برای او شهادت دادی، اکنون او تعمید می‌دهد و همه نزد اومی آیند.»
۲۷
یحیی در جواب گفت: «هیچ‌کس چیزی نمی تواند یافت، مگر آنکه از آسمان بدو داده شود.
۲۸
شما خود بر من شاهد هستید که گفتم من مسیح نیستم بلکه پیش روی او فرستاده شدم.
۲۹
کسی‌که عروس دارد داماد است، اما دوست داماد که ایستاده آواز او را می‌شنود، از آواز دامادبسیار خشنود می‌گردد. پس این خوشی من کامل گردید.
۳۰
می‌باید که او افزوده شود و من ناقص گردم.
۳۱
او که از بالا می‌آید، بالای همه است وآنکه از زمین است زمینی است و از زمین تکلم می‌کند؛ اما او که از آسمان می‌آید، بالای همه است.
۳۲
و آنچه را دید و شنید، به آن شهادت می‌دهد و هیچ‌کس شهادت او را قبول نمی کند.
۳۳
و کسی‌که شهادت اورا قبول کرد، مهر کرده است بر اینکه خدا راست است.
۳۴
زیرا آن کسی را که خدا فرستاد، به کلام خدا تکلم می‌نماید، چونکه خدا روح را به میزان عطا نمی کند.
۳۵
پدرپسر را محبت می‌نماید و همه‌چیز را بدست اوسپرده است.آنکه به پسر ایمان آورده باشد، حیات جاودانی دارد و آنکه به پسر ایمان نیاوردحیات را نخواهد دید، بلکه غضب خدا بر اومی ماند.»
۳۶
آنکه به پسر ایمان آورده باشد، حیات جاودانی دارد و آنکه به پسر ایمان نیاوردحیات را نخواهد دید، بلکه غضب خدا بر اومی ماند.

یوحنا ۲



و در روز سوم، در قانای جلیل عروسی بودو مادر عیسی در آنجا بود.
۲
و عیسی وشاگردانش را نیز به عروسی دعوت کردند.
۳
وچون شراب تمام شد، مادر عیسی بدو گفت: «شراب ندارند.»
۴
عیسی به وی گفت: «ای زن مرابا تو چه‌کار است؟ ساعت من هنوز نرسیده است.»
۵
مادرش به نوکران گفت: «هر‌چه به شماگوید بکنید.»
۶
و در آنجا شش قدح سنگی برحسب تطهیریهود نهاده بودند که هر یک گنجایش دو یا سه کیل داشت.
۷
عیسی بدیشان گفت: «قدحها را ازآب پر کنید.» و آنها را لبریز کردند.
۸
پس بدیشان گفت: «الان بردارید و به نزد رئیس مجلس ببرید.» پس بردند؛
۹
و چون رئیس مجلس آن آب را که شراب گردیده بود، بچشید و ندانست که از کجااست، لیکن نوکرانی که آب را کشیده بودند، می‌دانستند، رئیس مجلس داماد را مخاطب ساخته، بدو گفت:
۱۰
«هرکسی شراب خوب رااول می‌آورد و چون مست شدند، بدتر از آن. لیکن تو شراب خوب را تا حال نگاه داشتی؟»
۱۱
و این ابتدای معجزاتی است که از عیسی درقانای جلیل صادر گشت و جلال خود را ظاهرکرد و شاگردانش به او ایمان آوردند.
۱۲
و بعد ازآن او با مادر و برادران و شاگردان خود به کفرناحوم آمد و در آنجا ایامی کم ماندند.
۱۳
و چون عید فصح نزدیک بود، عیسی به اورشلیم رفت،
۱۴
و در هیکل، فروشندگان گاو وگوسفند و کبوتر و صرافان را نشسته یافت.
۱۵
پس تازیانه‌ای از ریسمان ساخته، همه را از هیکل بیرون نمود، هم گوسفندان و گاوان را، و نقودصرافان را ریخت و تختهای ایشان را واژگون ساخت،
۱۶
و به کبوترفروشان گفت: «اینها را ازاینجا بیرون برید و خانه پدر مرا خانه تجارت مسازید.»
۱۷
آنگاه شاگردان او را یاد آمد که مکتوب است: «غیرت خانه تو مرا خورده است.»
۱۸
پس یهودیان روی به او آورده، گفتند: «به ما چه علامت می‌نمایی که این کارها را می‌کنی؟»
۱۹
عیسی در جواب ایشان گفت: «این قدس راخراب کنید که در سه روز آن را برپا خواهم نمود.»
۲۰
آنگاه یهودیان گفتند: «در عرصه چهل و شش سال این قدس را بنا نموده‌اند؛ آیا تو درسه روز آن را برپا می‌کنی؟»
۲۱
لیکن او درباره قدس جسد خود سخن می‌گفت.
۲۲
پس وقتی که از مردگان برخاست شاگردانش را به‌خاطر آمد که این را بدیشان گفته بود. آنگاه به کتاب و به کلامی که عیسی گفته بود، ایمان آوردند.
۲۳
و هنگامی که در عید فصح در اورشلیم بودبسیاری چون معجزاتی را که از او صادر می‌گشت دیدند، به اسم او ایمان آوردند.
۲۴
لیکن عیسی خویشتن را بدیشان موتمن نساخت، زیرا که اوهمه را می‌شناخت.و از آنجا که احتیاج نداشت که کسی درباره انسان شهادت دهد، زیراخود آنچه در انسان بود می‌دانست.
۲۵
و از آنجا که احتیاج نداشت که کسی درباره انسان شهادت دهد، زیراخود آنچه در انسان بود می‌دانست.