کوروش بزرگ

مردم لیدی در عصری که کورش مشغول گسترش و توسعه سرزمین خود بود غرق درفساد و تباهی بوده و اخلاق جامعه بر اثر کثرت ثروت و نداشتن پایگاه فکری صحیح، دچار انحطاط و زوال گردیده بود.
می‌توان گفت از دلایلی که باعث شد ارتش ایران در برابر قوای کرزوس که از نظر تعداد نیرو بر سپاه کورش برتری داشت؛ به پیروزی رسید اصولی بوده که کورش در جنگ به کار برد. وفاداری و فداکاری افسران و افراد سپاه کورش و داشتن روحیه عالی افراد سپاه او باعث جبران کمبود تعداد افراد شده بود.

 به فرمان کورش، کرزوس به همراه چهار نفر از نجبای لیدی بازداشت شدند. به دستور کورش توده ای هیزم قرار دادند تا آن‌ها را در آتش بسوزانند. کرزوس فریاد زد آخ سولون و چون کورش از مترجم خود معنی این کلمات را پرسید. کرزوس پس از مدتی سکوت گفت: زمانی که سولون در پایتخت من بود خزانه و تجملات و اشیای قیمتی خود را به او نشان دادم، از او پرسیدم که سعادتمند کیست؟ در حالی که انتظار داشتم اسم مرا ببرد. اما برخلاف انتظارم بیان داشت تا کسی نمرده نمی‌توان گفت سعادتمند بوده است یا نه. اکنون فهمیدم که این قانون گذار یونانی چه قضاوت و نظر درستی داشته است. این سخنان، کورش را متأثر ساخت و به حدی در او اثر کرد که فرمان خاموشی آتش را داد ولی آتش از هر طرف زبانه می‌کشید و موقع خاموش کردن آن گذشته بود تا این‌که پس از دعای کرزوس به درگاه آپولون باران شدیدی باریدن گرفت و آتش را خاموش نمود.
به روایت هرودت بعد از خاموش شدن آتش، کورش کرزوس را بخشید و او را به عنوان مشاور خویش برگزید و او را همواره در سفرها همراه خود می‌برد.

این روایت را در زندگی‌نامه سولون اثر پلوتارک هم می‌بینیم همچنین کتزیاس دیگر مورخ باستانی نوشته است پس از آنکه کورش کرزوس را به ایران برد در سرزمین ماد در ولایتی به نام بارن در حوالی همدان با دستگاه شاهانه به‌‌عنوان تیول به او بخشید.
در صحت گفته‌های هرودت مبنی بر آتش زدن کرزوس باید تردید کرد، زیرا در مذهب ایرانیان آتش عنصری مقدس شمرده می‌شد که آلوده کردن آن به هیچ وجه جایز نبود. ثانیا کورش نسبت به پادشاهان مغلوب رفتاری مهربانانه داشته و آتش زدن کرزوس با توجه به سیاست مدارا و شیوه رفتار او با مغلوبان مغایرت دارد.

پادشاه ارمنستان وقتی فهمید کورش با سپاهیانش قصد ورود به شهر را دارد به وحشت افتاد و درصدد جمع آوری نیرو برآمد در ضمن پسر خود، همسر، عروس و دخترانش را با اشیاء گرانبهای خود به کوهستان‌ها فرستاد و نگهبانانی برای حفاظت از آن‌ها گماشت و افرادی را مامور کرد که از وضع کورش و سپاهیانش آگاه شوند و به او اطلاع دهند، هنگامی که پادشاه ارمنستان فهمید کورش با سپاهیانش نزدیک شهر هستند و قصد ورود به شهر را دارند چون توان مقابله با کورش را در خود ندید به کوهستان فرار کرد، بعد از ورود کورش به شهر اهالی شهر نیز قصد داشتند فرار کنند اما کورش به آن‌ها گفت اگر در شهر بمانند جان و مالشان در امان است و هیچ اذیت و آزاری از سوی سربازان او به مردم شهر وارد نمی‌شود، اما اگر فرار کنند و دستگیر شوند با آن‌ها مانند دشمن رفتار خواهد شد.
سرانجام پادشاه ارمنستان توسط سربازان کورش دستگیر شد و بدین‌گونه ارمنستان به تصرف دولت هخامنشی درآمد و جزء ساتراپ سیزدهم هخامنشی شد. اما کورش با مسالمت با پادشاه ارمنستان برخورد کرد و ارمنستان بدون قتل و غارت فتح شد.

برخی از مورخان مانند گزنفون از مرگ طبیعی کوروش در دوران سالخوردگی سخن گفته‌اند و حتی اندرز پایانی بسیار مشهوری هم از او نقل کرده است (گزنفون، دفتر ۸، بخش ۷). برخی مورخان دیگر مانند کتزیاس، نوشته‌اند که کوروش در جنگ زخم برداشته و پس از وصیت و اندرز، درگذشته است (کتزیاس، کتاب ۶، بندهای ۲ و ۴؛ کتاب ۸، بندهای ۱ و ۵ و ۶).

گزنفون در کتابی که در ایران مشهور به کوروش‌نامه است، به صورت مفصل درباره مرگ طبیعی کوروش در سالخوردگی سخن می‌گوید. این مورخ یونانی پس از بیان وصیت و اندرزهای کوروش به فرزندان و دوستانش اینچنین نوشته است:

… و با این سخنان دست‌های خویش آنان را داد و سپس چهره با دست‌ها پوشاند و درگذشت (گزنفون، دفتر ۸، بخش ۷، بند ۲۸).

ین درحالی است که علاوه بر گزنفون روایاتی هم وجود دارند که خلاف کشته شدن کوروش بزرگ بر اثر جنگ است به طوری که استرابون جنگ کوروش بزرگ را با سکاها کاملا پیروز مندانه می‌داند (استرابون، ۱۳۸۱: ص۳۳).

روایت های مختلفی در مورد مرگ کوروش وجود دارد که برخی از آنان افسانه آمیز است مانند روایتی که هرودوت آورده است (فره وشی، ۱۳۷۹: ص۷۴).

کوروش بزرگ در حوالی سال ۵۳۰ پیش از میلاد از دنیا رفت و در پاسارگاد آرام گرفت. گرچه درباره چگونگی مرگ کوروش روایات گوناگونی در منابع آمده است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد