کتاب از ناصره تا اورشلیم

 و او را از صلیب پایین آورده 

 و او را در دهانه ای که  آن را با سنگ بزرگ غلطاندند و مهر موم انگار حالتی کردند.و سربازانی گذاشتند و گفتند مواظب باشید حواریون نیایند جسد او را بدزدند.و ببرند.اما حادثه یا اتفاقی که حاصل شد چیز دیگری را رقم زد.

دو فرشته و غش کردند دیدند.و مریم مجدلیه که مریم قدیس  توبه کار و  رهرو شده بود گریان به سمت آنجا آمد. سنگ غلطانیده و مریم مجدلیه دو فرشته را دید اما برای ایمانش نترسید.مثال آنها غش نکرد.

گفتند که را میطلبی عیسی ناصری مصلوب را  او برخاسته هست.

برگشت اما نشناخت.گفت ای باغبان اگر تو او را برداشتی بگو کجا گذاشتی.

و او را دید گفت ای باغبان او را کجا گذاشتی.

تغییر سیمای مسیح

و دستش را بلند کرد و مجدلیه زخم دست را دید.و زخم نیزه و افتاد و  گریه اش به شادی مبدل گشت.زیرا ایمانش قوی  شد که او برخاسته هست.ایمان به برخاستن او در گفتار فرشته و دیدن به وضوح نزدیک شد  و  بسان کسی که  باید میرفت تا دیگران را خبر کند.

در وسط راه بر دونفر دیگر از آنها ظاهر شد.گفتمان کردو گفتند  ای غریبه مگر خبر نداری او را  چه کردندو تصلیب کردند و حرفها زدند گفت چرا راه را به اندوه میپیمایید.زیرا حرف زنان را باور نکردند فکر کردند رویا  دیده اند.

که ناگهان چشمشان باز شد که دیدند نیست.گفتند عجب امری را از دست دادیم ناراحت شدند.

و باز  بر حواریون ظاهر شد.توما شک کرد زیرا  زمانبندی را قبلان گفته بود که به باور برسند  همچنان که در طوفان قایق به تلاطم افتاد غرق میخواستن بشوند و عیسی به باد و طوفان امر آرام شدن کردو گفتند این کیست که باد و طوفان از او فرمان میبرند.

زیرا زمانبندی هر امری رسید و توما شک کرد خیلی موشکافانه زخم ها را دست گذاشت و دست را دید.و خب یکسری مشخصه های اخلاقی و رفتاری و گفتاری در کنار زخم ها.و سیمایی که بعضی از مفسرین آن را سیمای آینده عیسی میدانند.و برخی تغییر سیما را مربوط به زمانه ناصری بعضی در ید اراده پدر.اما تغییر سیمای مسیح به حدی بود که مجدلیه گفت باغبان او را ندیدی.

و  یک بدن زنده شدن مردگان در آینده در انسجام بدن مسیح.و ظهور پاروسیا.و البته عیسی مسیح برای جنبه شخصیت ملکوتی اش و پیوستگی او در روح القدس.خود بقولی انجیل ها هم خود تنها خواندن نیست درک عمیق آن.خلاصه امر آنها با شواهد موجود فهمیدند که عیسی هست.و عید پنطیکاست و نزول روح القدس و  حواریون را هم فهمیدند و زمان آن را .که ده روز بعد بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد