شعر-17


/مردگان زندگان یا زندگان مردگان/
خفته ان این مردگان زندگان
مردگان ز غم این زندگان
گاهی اشکو گاهی ماتم برای زندگان
زندگانند مردگان یا مردگانند زندگان
شایدم از بهر دنیا برده اند سنگی زبهر زندگان
پروازی تا بسوی آسمان از برای رفتن از این زمین مردگان
حسام الدین شفیعیان
/فراسوی خیال شدن ها نمیشود/
جایی که موتسارت هم بقالی میکند
نیچه چمن داری میکند
دکارت کارت قرمز میگیرد
سقراط قلم نمیزند فکر خود را برق نمیزند
شاه بیت خط نمیشود
خط درهم به برهم درهم نمیشود
شاخ گل طوبا تمنا نمیشود
یاس هم بی مقدار نمیشود
مادر تنها در کوک خود نمیزند
فصل تنهایی من سکوت نمیزند
قطار زندگی سکون نمیشود
خط ایستگاه مردن برای نان نمیشود
نان هم برابر با آب نمیشود
آب هم تشنگی محال نمیشود
باران رعدو برق شده
سیل افکار بر غم شده
ماتم زخیال تو اشک شده
اشک هم مقدم بر خط قلب شده
دروغ منتهای علیه شده
تک نواز قصه ها تک سوار خط غم شده
شهر هم شهر دود آهنست یک نفر مردد زآمدنست
آمد بهار شد پائیزان غمهایم
غم سکوت محکوم به ابد نمیشود
دار شعر از کلمه دارقالی نمیشود
زنی در نگاه کودک خود مجسمه ی رفته از غم نمیشود
شعر هم برای غم ساز زدن برای زندگی نمیشود
حسام الدین شفیعیان
/واژگان تبر خورده/
قفل شده فکرم در انبار مهمات تو
مهم نیس جای قاب عکس خالی ز غمهای تو
کشکول غم بی اهمیته طرز خطهای تو
مهم نبود اما مهم شد برایم تاریخ تولد اسبی از نگاه تو
مثال پرش از خیال بازیه بردو باخت تو
حسام الدین شفیعیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد